با یک خبرِ کوتاه گویند: فلانی مُرد
خوش بود و سخن می گفت، ناگاه به آنی مرد
هر بامی و هر شامی،افسوس کنان گوییم
صدحیف که پیری رفت،دردا که جوانی مرد
در حُکمِ جهانِ ما ، کی چون و چرا باشد
بدخواه به جا ماند و بس یوسفِ ثانی مرد
آرش به کمانگیری، باشی تو اگر دیری
گویند به پیغامی، آن گُردِ جهانی مرد
با عمرِ صد و اندی،بس بیدِکهن برجاست
بس تازه نهال تُرد، از خشمِ خزانی مرد
مرگ است و ندارد او، درکِ کهن و نو را
بس پیر به جا ماند و، بس طفل به آنی مرد
باید چه کُنَد انسان ، در هستیِ کوتاهش
هم سروِ سرافرازو هم بیدِکمانی مرد
خوش نامی و بد نامی باشد ثمر هستی
بسیار بَنا ماند و بس باعث و بانی مرد
باید که کنم کاری، زان پیش که مرد و زن
دریک خبر کوتاه گویند: فلانی مرد.
سروده استاد رضا افضلی