از یادداشت هاى شادروان اصغرروزبهى
درویشی تهیدست از کنار ساختمان ارک کریم خانى شیراز گذر میکرد چشمش به شاه افتاد که در حال کشیدن قلیان بود وبه کار استادان وسازندگان بنا نظارت مى نمود ، درویش با دست اشارهای به خو دش و به کریم خان وبه آسمان کرد ، شهریار زند دستور داد درویش را به جایگاهى که نشسته بود آوردند وپرسید این اشاره های تو برای چه بود؟ درویش گفت :
حیرانم که نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم است ومن ژنده پوشى بیش نیستم !!
خان بزرگ زند بدون درنگ سر قلیان نقره مر صع خود را به او بخشید ، ان روز مرد درویش سر قلیان نقره را به یکى از محترمین شیراز فروخت و خریدار نیز آن را به پادشاه زند پیشکش کرد روز دیگر درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به سرقلیان مرصع افتا د به سجده رفت وگفت پروردگار مهربان کریمى فقط سزاور توست ازاین داستان یکى از نقاشان ماهر آن دوران تابلویى ترسیم کرد که به تابلو ٣ کریم شهرت یافت ولى سوکمندانه ، اغا محمدخان قا جار وقتى به پادشاهى رسید ازفرط حسادت آن را زیر پاى اسبان انداخت و نابود شد.