زاده شدن فرزانه توس فردوسى
به بازگفت : استاد میر جلال الدین کَزازی .
….. سیسد سالی پس از تازش تازیان به ایران زمین و فروپاشی چهان شاهی پهناور ساسانی ، در دهستان (باژ) ، مردی نژاده و به گوهر ونیک دوستدارایران و باور مند به فرهنگ ایرانی وپیشینه نیاکانی می زیست ، به نام حسن . او از دهگانان بود و زمینهای کِشتی و دامهای بسیارداشت و برزیگرانی را در فرمان که زمینها را شخم می زدند و دانه می افشاندند و دریاهایی نخست زمردین و سپس زرین را بر پهنه خاک در می گستردند و به چین و تاب می آوردند ، دریایی باخیزابه هایی از خوشه های گندم .
پس از فروپاشی جهانشاهی ساسانی و درهم ریختن هنجارها و آیین های چند هزارساله و بر آشفتن لایه های اجتماعی ، تنها لایه ای که چند سده پایید و فرهنگ و پیشینه ایرانی را در گزند و نابودی پاس داشت ، لایه دهگانان بود . دهگانان نژادگان و بلند پایه گان زمیندار بودند و پاسداران پرشور و باورمندفرهنگ و تاریخ ایران ، درروزگاری پرآشوب که ستیز و نماسازی با این تاریخ و فر هنگ وتلاش درتباهی ونابودی آن گسترش و روایی یافته بود و پاره ای از فرمانروایان بیگانه باخویشن ، به آهنگ خوشنودی و خوشایند خلیفه گان بغداد ، کتابهای کهن نوشته به زبان پهلوی و دیگر زبانهای ایرانی را، به سرانه وباژ ، از باجگزاران می ستاندند و با آب می شستند ودر آتش می سوختند و بدین سان ، آن گنجینه های خِرَد ودانایی وادب و هنر رااز میان می بردند .
باژ دهستانی بزرگ و آباد بودو وابسته به شهر طبران { !} که با دوشهر دیگر : رودگان و نوقان ، برترین شهرهای بومی زرخیز را درخراسان پدید می آوردند . از سالیان میانی سده سوم ، طبران هسته و کانون شهری بزرگ وآبادان و گرم گسترش و شکوفائی شد که توس نام گرفت ویکی از درخشانترین پایگاههای فرهنگ وادب ایران گردید ، برنهاده شده بود که توس ، چونان نامبردارترین وبختیار تر ین شهر، در ایران پس از اسلام ، ازگرامیداشت ایرانیان برخوردار آید وشهری سپند وارجمند گردد . شیفتگان زبان و ادب شکرین وشیوای پارسی را .
دریکی از روزهای دومین دهه از سده چهارم ، سرای دهگان باژ را هال و هنجاری دیگرگونه بود .همهگان چشم به راه بودند و گوش به زنگ . سرابستان دهگان آزاده خوی بسیار فراخ و زیبابود وآراسته به درختانی تناور وگَشَن بیخ و بسیار شاخک که تا دورجای ، سایه در می گستردند وهوارا خنکی و تازگی می بخشیدند .
آن کس که درسایه این درختان که سده ها سربر می افراختند و بارویی سبز و زنده می ساختنند ، می آرمید یا گام می زد ، آماده آن می شد که چندی سر بر اندیشه های دور و دراز بسپارد و به روزگاران شورانگیز و تاسه خیز «نوستالوژی» گذشته باز رود و از دیرینگی و پایداری و سرافرازی خّرمی درختان فرایاد تاریخ و فرهنگ ایران آید، آن سبز ترین و سرافرازترین درخت جهان که هزاره ها، برپای و برجای مانده است و پایدار و استوار ، گران ترین گزند ها وآزارنده ترین آسیب هارا تاب آورد ه است و سترگترین وسهمگین ترین توفانها وتند باد هارا که کهن ترین و کلان ترین درختان را ازریشه برمی توانسته اند کند واز بُن برمی توانسته اند انداخت ، تناور و تنومند ، به چالش گرفته است و به ریشخند .
آن روز ، بانوی خورشیذ روی و فرخنده خوی دهگان در بستر زایمان افتاده بود تا مگر آرزوی دیرین شوی را برآورد : داشتن فرزندی برومند که نام وتبار وی را زنده وماندگار بدارد . مامایانی که از طبران به باژ فراخوانده شده بودند ، زاینده را درکارباریک و دشوار زایمان یاری می رساندند . این بار ، هرآینه، کار بیشتر از هرزمانی وهرزایمان باریک و دشوار بود . زیرا آن زایمان زایمانی بود ازگونه ای دیگر . در برون و به چشم ، کودکی بود که از مام می خواست زاد ، لیک براستی واز دید تاریخ و فرهنگ ، ایرانی نو بود که می زاد وچشم بر جهان می گشاد .
کدامین مادران فرزندی چنین می توانند زاد ؟ پاسخ ، ناگفته ، روشن است : مادران ایرانی . ایران تنها سرزمینی است که در گستره گیتی ودر پهنه تاریخ ، چندبار از نو زاده شده است . این بارنیزدر دهستان باژ از طبران توس ، باز می زاد . زایمان این بار ، شاید سخت ترو سترگ تر و سهمگین تر بود. فرّخا فرّخ رخا آن مام که درد زایمانی چنین شگرف را برتافت و خم بر ابرو نیاورد ! دروذد باد آن باب را ، آن باب کام یاب را ، که از سزاواری و شایانی ، این نوزادی را شالوده ریخت وبه پایانی و مانایی ، هنگامه ای هنگفت و همیشگی بر انگیخت که هرگز آرام نخواهد گرفت و به خاموشی وفراموشی نخواهد گرایید !
دهگان چشم به راه و بی تاب ، درباغ بستان سرای خویش گام می زد و همچون سالاری سترگ از درختان که به رده در پی یگدیکر ایستاده بودند ، سان می دید ، لیک این یار سپاه ایستا بود و بر جای و سالار پویان و گام زن . به ناگاه خروشی رشادمانه از زایشکده برخاست . کنیزکی ، چست و چالاک ازآن بدرجَست و دمان، به سوی دهگان شتافت و اورا خند خندان و شادان گفت :
خو.اجه را مژده باد و دل شاد و جان آباد ! یزدان پاک اورا پسری بخت آور و بلند اختر ارزانی فرموده است ، پوری فرخنده پی و فراخ پیشانی .
دهگان ، ازاین آگاهی آن چنان فرّخ روز و شادکام شد که کنیزک را به مژدگانی همپایی سیم ( هموزن نقره) داد و آفریدگارا از بُنِ جان به سپاس آن که ارزوی دیرینش را بر آورده بود . سپاس گزارد . آنگاه رهیان و چاکران ( بندگان) را فرمود که سوری بزرگ را سامان دهند . سپس بزرگان باژ و طبران را فرا خواند و به بزم و خوان نشاند . آنگاه که مهمانان بر خوان رنگین پوشیده از خوراکها و آشامیدنیهای گوناگون نشسته بودند ، رامشگران و چکامه گویان به پیروی از رسم وراهی باستانی . می نواختند و در چکامه هایی نغز و شور آفرین وشادی انگیز ، زادن کودک نورسیده را شاد باد می گفتند و آرزو می بردند که او دیر پدرام دو بکام و هُژیر در چهان بزید و به نامی بلند و ارچمند ، جاودان در یادها زنده و پاینده بماند . { که چنین شد…..}
یزدان یاور همه دوستان باد .
برگرفته از ماتیکان( کتاب) فرزند ایرانم .
این نوشته در
هنر و ادبیات ارسال شده است. افزودن
پیوند یکتا به علاقهمندیها.