ز تو ـ‌ ای عشقِ بى سامان!

image

هزاران خارِ غم بر دل ز جور باغبان دارم

چه حاصل گر به شاخ گل دو روزى آشیان دار

تماشاى چمن خوش باد مرغان بهارى را

من آن مرغ پریشانم که الفت با خزان دارم

بلای خانمان‌سوزی و برق آتش‌افشانى

ز تو ـ‌ ای عشقِ بى سامان! ـ‌ چه آتشها به جان دارم

من آن مرغ شباهنگم که با تاریکى شب ها

ز غمهاى نهانِ خود هزاران داستان دارم

بهار زندگى را غنچه ى پژمرده‌اى هستم

که هنگام شکفتن رنگ گلهاى خزان دارم

           شادروان ابوالحسن ورزی

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.