سعدی شاعر شیرین سخن شیراز در باره روزگار و ناپایداری دنیا و اینکه دنیا طعم شهد آلود ولی همراه با زهر ناب دارد نظراتی خاص ارائه میدهد که در این مقاله کوتاه بدان پرداخته می شود
« جهان ، زندگی انسان ، تلاش انسان بر روی کره خاکی ، نتیجه و ثمره زندگی انسان در این دنیا ، مدت و طول عمر بشر و سایر مسائل نظیر اینگونه موارد ، اجل و چگونگی مرگ انسان ، سفر و دنیای پس از مرگ و شرایط روح و جسم مادی ، همه این مطالب پرسش و دغدغه انسانهای متفکر بوده است. بسیاری از متفکران و شاعران حکیم یا حکیمان و عارفان شاعر ، این موضوع که این همه تلاش ، کوشش ، کنکاش ، جنگ و مقابله با افراد و با رویدادهای طبیعی ، چه نتیجه و فایده ای برای انسان دارد و بشر در انتهای عمر خود چه عایدش می شود و چه چیزی توشه راه سفر بعد از مرگ وی است ؟ عمری که زمان خاتمه و اتمام آن را هیچکس نمی داند ،چگونه و با چه کیفیت و روشی باید سپری کرد ؟ و موارد نظیر اینها ، پرسشهایی زیادی در ذهن و تفکر خود داشته اند که بعضی از تفکرات و پرسشها را در شعر خود منعکس نموده اند .»
حکیمان ، خردمندان و اندیشمندان ایران زمین نیزمانند همه متفکران جهان ، در باره نحوه تفکر انسان نسبت به روزگار و جهان و زندگی بشر و مطالب زیادی مطرح نموده ، فکرها کرده و اندیشه های متفاوتی طرح کرده اند و « افکار خود را به نثر و نظم برای دیگران بیان کرده اند . اکثر شاعران پارسی گوی ، در باره گذران بودن جهان ، بی وفائی دنیا ، پذیرش غم و شادی و دشواری و آسایش ، فکر نکردن و آزرده نشدن درمورد آنچه که گذشته و مسائلی که هنوز روی نداده و برای فرداست ، دنیا را چون مسافرخانه و کاروانسرایی دیدن که در آن نمی توان توقف چندانی کرد و بنا و عمارتی ایجاد نمود ، دنیا را مقام مجازی و سراچه بازیچه انگاشتن ، تصور جهان، چون گلی که ظاهراً زیباست ولی عمر کوتاه و ناپایدار دارد و توجه بدین مطلب داشتن که ، افراد عاقل و دوراندیش مانند میوه رسیده به شاخه های تعلقات دنیا نمی چسبند و بدان تعلق خاطر زیاد ندارند و به فکر جمع آوری مال و متاع دنیا ،بیش از نیاز گذران عمر و روزمره نیستند .»
خیام ، حکیم ، فیلسوف ، ریاضی دان و شاعر سده پنجم ، در باره طبع جهان و وضعیت دوام و بقا آن و تفکرو دیدگاهش نسبت به جهان رباعی زیر را گفته است :
برخیز و مخور غم جهان گذران
خوشباش و به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفائی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران
« وضعیت جهان ، وجود انسان ، عمر آدمی و مدتی که در روی زمین می گذراند ، ناپایداری عمر و بی اعتباری جهان ، سعی تلاش انسان بر روی زمین ، دشواری و آسایش و غم وشادی بشر در مدت عمر ، کوتاه بودن مدت زندگی بشر نسبت به عمر جهان هستی ، همیشه مورد توجه و دقت نظر و به صورت پرسش بزرگی برای بشر بر روی زمین مطرح بوده و در باره این موضوعات تفکر و اندیشه می کرده است و برای خود بنیاد فکری ایجاد می کرده و براساس آن حرکت و سعی و تلاشش را شکل میداده است . » ۳
سعدی نیز یکی از شاعران و سخن سرایان نامدار ایران زمین است که دیدگاهش نسبت به طبع جهان و وضعیت روزگار و نحوه دیدگاه انسان به عمر و تعلق خاطر به مطاع و حطام دنیا ، تفکری مانند حکیم خیام و سایر متفکران خوش سخن سرزمین ایران دارد .
سعدی نیز غنیمت شمردن امروز را سفارش می کند و تفکر و در مورد گذشته و نگرانی نسبت به آینده ای که نامعلوم است را ، نمی پسندد :
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن ، فرصت شمار امروز را
سعدی مثال بدیع و جالبی در مورد عمر انسان دارد و می گوید که عمر چون گردویی است که بر گنبد مدوری قرار گرفته است و این گردو ممکن است بر اثر باد یا تکان کوچکی از گنبد دوار روزگار فرو افتد پس نبایست بدان چندان دل بست :
منه دل بر سرای عمر ، سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
این روزگار ناپایدار ، ممکن است در ابتدا به انسان ، روی خوش هم نشان بدهد ، ولی انسان عاقل به این شیرینی و خوشی پای بند نمی شود ، زیرا بهرحال و بی گمان جهان ناپایدار ، همراه این شهد شیرین ، زهر خودش را به انسان خواهد خوراند :
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می نمود
کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت
***
سعدی ، گر آسمان بشّکر پرورد ترا
چون می کُشد بزهر ، ندارد تفضلی
سعدی می گوید اگر انسانی متوجه بشود و بداند که دنیا و روزگار، با غم بسر بردن ارزشی ندارد ، پس باید با اطرافیان و دوستان خوش بود و خرّم زیست نمود ، وقتی کسی به صورت قطعی می داند که هر روزی که می گذرد ، یک روز از عمر و فرصت او در دنیا ، کم می شود بنابراین باید هر روز ، عمر را غنیمت بداند . هر کس باید آگاه و هوشیار باشد که روزگار و عمر با همه شیرینی و خوشی هایش ، اساس و بنیاد محکمی ندارد و بالاخره روزی این بنای نااستوار فرو می ریزد ، پس نباید بدان دل بست و نااستواری آن از یادمان برود . همچنین وقتی می دانیم که روزی نه چندان دور یا در زمانی که ما وقتش را نمی توانیم تعیین کنیم ، طعمه خاک خواهیم شد ، پس چرا غم بخوریم و بلکه برعکس باید شاد بود و شادی کرد :
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی ِ دوستان خوشباش و خرّم
غنیمت دان ، اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ، ای یار ِ دل افروز
چو خاکت می خورد ، چندین مخور غم
***
عقلم بدزد لختی ، چند اختیار دانش ؟
هوشم ببر زمانی ، تا کی غم زمانه ؟
***
سعدی ، وفا نمی کند ایام سست مهر
این پنجروز عمر بیا تا وفا کنیم
خیام هم همین اعتقاد را داشت ، حکیم نیشابور هم سفارش به طلبیدن شادی می کرد چون آگاهانه میدانست که در مقابل کهکشان و گردون گردان ، کل عمر بشر خوابی و خیالی ، و حاصل عمر چون دمی است :
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمیست
آنچه از عمر در دنیای فانی، نصیب انسان می گردد ، وقت و زمان است که باید قدر آن را دانست و دم را غنیمت شمرد ، سعدی تاًکید دارد که انسان هوشمند آن کسی است که نصیب خود را از دنیا بدست آورد و نقد وقت را به راحتی از دست ندهد :
نصیب از عمر دنیا ، نقد وقتست
مباش ای هوشمند از بی نصیبان
سعدی هم مانند بسیاری از شاعران و پارسی گویان دیگر به قضا و قدر و تعیین سرنوشت انسان از ازل، معتقد بوده است و به همین دلیل ، سفارش می کند که که وقتی روزگار سر سازگاری ندارد ، با آن ستیزه نشاید کرد و بهتر است با شرایط روزگار بسازیم :
چو روزگار نسازد ، ستیزه نتوان برد
ضرورتست که با روزگار درسازی
مانند سایر شاعران پارسی گوی ، تعبیر مسافر بودن انسان در این روزگار و دنیا را ، سعدی نیز بکار گرفته است همچنین چون سراب بودن دنیا برای انسان مسافر را در بیتی استفاده کرده است و سفارش آنکه بر اینچنین دنیای نبایستی تکیه داشت و یا اینکه بهر حال ، این دنیا را باید گذاشت و همه چیز را به به دیگری سپرد :
تو مسافری و دنیا سرآب کاروانی
نه معولست پشتی که برین پناه داری
***
کام همه دنیا را بر هیچ منه سعدی
چون با دگری باید پرداخت بناکامی
نوشته حجت الله مهریاری