قاچ های سیب زندگی گاهی چه اندازه بد تقسیم می شوند

securedownload

عکسی که می بینید دختر کم سن و سالی است که شاید هیچوقت توی زندگی اش فرصت دیدن سایت زیست بوم را نداشته باشد، نه چهره سیاسی است و نه سوپر استار سینما! اما دختری از دختران همین سرزمین است….

همیشه دوربین عکاسی ام را همراه دارم، به طبیعت که می روم رفتار آدمها با محیط زندگی شان برایم پر از سوژه است، سال ۸۸ این عکس را نزدیک الیگودرز گرفتم و بیش از همه عکس هایم دوستش دارم. تصویر دختر بچه ای که خیلی زود وارد بازی بزرگترها شده است، مسیر طولانی را آمده بود لب چشمه ای که مشک و دبه پلاستکی و کتری اش را آب کند، خیلی جدی این کار را کرد اما موقع رد شدن از رودخانه نتوانست تعادلش را حفظ کند و زمین خورد، کمکش کردم بلند شود، شرمگین سرش را پائین انداخت و راهش را گرفت و رفت و من یاد همه دخترهایی افتادم که چه پدرشان مدیر بلند پایه باشد و چه کارگری ساده، می خواهند لای پر قو بخوابند و مشغله ذهنی شان توجه مطلق به احساسات و خواسته های فردی شان است و شاید خبر ندارند که که دختران عشایر و روستایی بسیاری مثل همین دختر در دل طبیعت ایران زندگی می کنند بدون آنکه هیجوقت کرم مرطوب کننده ای داشته باشند، لباس مُد روز بپوشند یا بخواهند گونه و بینی و لب شان را عمل کنند…

به چشم های معصوم دخترک، کفش های گشاد و بزرگ و لاسیتکی اش، موهای آفتاب سوخته اش، مَشک بزرگی که هم وزن خودش است و دشواری زندگی او دوباره نگاه کنید. 

 

قاچ های سیب زندگی گاهی چه اندازه  بد تقسیم می شوند….

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.