امام زادگان چگونه بوجود آمدند !

امام زادگان کجور مازندران

امامزاده به کسانی اطلاق میشود که از نسل امامان شیعه باشند…
▪️در زمان یورش اعراب به ایران انها به مناطق زیادی حمله کردن و نواحی گسترده ای از ایران را ویران کردند و به خاک و خون کشیدند…
بخصوص در نواحی گیلان و مازندران ایرانیان مقاومت جانانه ای کردند…
جنگ تا مدت زیادی ادامه داشت تا قسمت های ماورا النهر و خراسان که در این بین از هر دو طرف  کشته می شدند…
جالب اینجاست هر گاه از لشگر اعراب فرمانده یا فرماندهانی کشته میشدن اعراب برای انها مقبره ای میساختن و طبق رسوم اعراب جاهلیت ان مکان را مقدس میشمردن و بعد از فتح منطقه به ایرانیان تحمیل میکردند و چون به اسم اسلام وارد خاک ایران شده بودن این قبور را قبور صحابه ی رسول الله تفهیم میکردن و ایرانیان را مجبور میکردند که این قبور را مورد عزت و احترام قرار بدهند…
دقیقا از این زمان بنیان امامزاده و امامزاده سازی در ایران شروع شد…
برای مثال:
در کجور حوالی مازندران قبر “مسلم باحلی”
هستش که این شخص یکی از فرماندهان لشگر اعراب بود که در سراسر مازندران کشتار بی رحمانه ای از ایرانیان رو به اسم خودش ثبت کرده تو تاریخ و در طی حمله به گیلان کشته شد که در منطقه ی کجور مازندران دفن شد و امروزه تعداد زیادی از ایرانیان به زیارت قبر این شخص رفته و از او طلب حاجت و نیاز میکنند…
و اینگونه است که تمامی امامان عرب بودند و تمامی امامزاده ها در ایران قرار دارند!

برگرفته از:
-تاریخ اجتماعی ایران
-تاریخ پس از اسلام نوشته استادمشکور
-تاریخ طبری
-بهرام چوبینه پژوهشگرتاریخ اجتماعی ایران

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای امام زادگان چگونه بوجود آمدند ! بسته هستند

وقفنامه خواجه رشید


تا ۱۳۴۸ کسی از این سند جالب عصر مغول خبر نداشت تا اینکه یکی دو روز کنگره خواجه رشید در تبریز نیز برگذار شد و من و دیگر اساتید دانشگاه را به بازدید ربع رشیدی بردند که ناگهان مردی با یک کتاب بزرگ و سنگین، میان جمع ما آمد و گفت: این وقفنامه خواجه رشید است و امضاء و تصحیح او را دارد، آنرا بخرید و نگه دارید. قیمت پیشنهادی اش سی چهل هزار تومان بود. جلسه ای برگزار شد ولی بعضی رفقا قبول نداشتند و میگفتند تنها سندی است مربوط به ایران و باید بی چشم داشت به موزه بسپارد.
من گفتم: سخنتان درست است اما درنظر دشته باشید که خانواده ای ۶۵۰ سال که معادل بیست نسل است، این کتاب را نگاه داشته اند و در برابر همه مهاجماتی که به تبریز شده، همچون عبور تیمور لنگ، کشتارها و هجوم های متعدد عثمانی ها، قتل و غارت مهاجمان روس و داستان ترکمانچای، زد و خوردهای ترک ها و ارمنی ها، وقایع مشروطه و در هم پاشیدگی آذربایجان پیشه وری، هریک از اینها ایجاب میکرد که صدها امثال این سند را نابود یا خارج سازند، همانطور که پس از حمله اسکندر و اعراب و مغول و ترک و روس، بارها چنین شده است. بسا بوده باشند کسانی که نتوانستند دختر و فرزند خود را از چنگ مهاجمان نجات دهند! ولی به حفظ این ذخیره گرانبها پرداخته و آنرا خانه به خانه و شهر به شهر همراه برده و شاید هم لای دیواری حفظ کرده اند.
ششصد سال گذشته، اگر روزی یک تومان به ایشان بدهید که از دستمزد نگهداری یک گوساله در دهات ما هم کمتر است، می شود صدها هزار تومان. لااقل چهل هزار تومان را به این خانواده شریف تبریزی بدهید که دستمزد ایران بانی آنهاست….. مرحوم مجتبی مینوی تحت تاثیر حرف من قرار گرفت و همانطور که اشک هایش را پنهان می کرد، اشاره ای به ایرج افشار کرد و صاحب کتاب را راضی کردند.
حالا که دوران انقلاب و حکومت اسلامی را می گذرانیم، اخیرا شنیدم اداره اوقاف آذربایجان از مولفین چاپ جدید کتاب خواسته است که تاییده برای ضبط املاک وقفی خواجه بدهند!!! یعنی درواقع دست بگذارند روی ثلث املاک آذربایجان و همدان و اصفهان و حتی کرمان!! نمردیم و دیدیم ارزش کاربردی یک سند تاریخی را چگونه تاویل میکنند! اگر می دانستم که بیست سال بعد، چنین قصد سواستفاده دارند، آنروز لال میشدم.
از جمع آنروز کنگره خواجه رشید که ۲۵ نفر بودیم، ده نفر درگذشته اند و سالی نیست که یکی دوتا از جمع ماها کم نشود و در چاپ جدید کتاب هایم، ویرایش نکرده و واژه مرحوم برایشان نگذارم! تا کی باشد و چه کسی هرگاه یادی از این پیرمرد فسیل شدهٔ کرمانی کرد، این کلمه مرحوم را جلو اسم ما بگذارد!

 این زندگی حلال کسانی که همچو سرو
آزاد  زیست  کرده   و،   آزاد   میروند

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای وقفنامه خواجه رشید بسته هستند

امیر تیمور گورکانى بر گورگاه فردوسى بزرگ

image

یکی قصه نغز دارم به یاد
که جایش در اینجا چه خوش اوفتاد
که تیمور ، با لشگر و بانگ کوس
زمانی که بگذشت از خاک توس
سر گور فردوسی نامدار
فرود آمد از باره راهوار
نگاهی بر آ ن گور پر نور کرد
به نخوت خطایی بر آن گور کرد
سخنور چنین گفته آورده بود
چو ایران به توران ظفر کرده بود
سر از خاک بردار و توران ببین
به کام دلیران ایران زمین
ولی چون که تیمور این بیت خواند
چنین پیش و پس، نام ها را کشاند
سر از خاک بر دار و ایران ببین
به کام دلیران توران زمین
سپس گفت، آرید شهنامه را
ببینم به فالی چه گوید مرا
ببینم چه شعری برای جواب
ز فردوسی آید به صدر کتاب
چو تیمور شهنامه را بر گشود
جواب اینچنین بر سر صفحه بود
چو شیران برفتند از این مرغزار
کند روبه لنگ اینجا شکار

سروده شادروان استاد رحیم معینى کرمانشاهى 

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای امیر تیمور گورکانى بر گورگاه فردوسى بزرگ بسته هستند

زاده شدن فرزانه توس فردوسى

به بازگفت : استاد میر جلال الدین کَزازی .

….. سیسد سالی پس از تازش تازیان به ایران زمین و فروپاشی چهان شاهی پهناور ساسانی ، در دهستان (باژ) ، مردی نژاده و به گوهر ونیک دوستدارایران و باور مند به فرهنگ ایرانی وپیشینه نیاکانی می زیست ، به نام حسن . او از دهگانان بود و زمینهای کِشتی و دامهای بسیارداشت و برزیگرانی را در فرمان که زمینها را شخم می زدند و دانه می افشاندند و دریاهایی نخست زمردین و سپس زرین را بر پهنه خاک در می گستردند و به چین و تاب می آوردند ، دریایی باخیزابه هایی از خوشه های گندم .
پس از فروپاشی جهانشاهی ساسانی و درهم ریختن هنجارها و آیین های چند هزارساله و بر آشفتن لایه های اجتماعی ، تنها لایه ای که چند سده پایید و فرهنگ و پیشینه ایرانی را در گزند و نابودی پاس داشت ، لایه دهگانان بود . دهگانان نژادگان و بلند پایه گان زمیندار بودند و پاسداران پرشور و باورمندفرهنگ و تاریخ ایران ، درروزگاری پرآشوب که ستیز و نماسازی با این تاریخ و فر هنگ وتلاش درتباهی ونابودی آن گسترش و روایی یافته بود و پاره ای از فرمانروایان بیگانه باخویشن ، به آهنگ خوشنودی و خوشایند خلیفه گان بغداد ، کتابهای کهن نوشته به زبان پهلوی و دیگر زبانهای ایرانی را، به سرانه وباژ ، از باجگزاران می ستاندند و با آب می شستند ودر آتش می سوختند و بدین سان ، آن گنجینه های خِرَد ودانایی وادب و هنر رااز میان می بردند .
باژ دهستانی بزرگ و آباد بودو وابسته به شهر طبران { !} که با دوشهر دیگر : رودگان و نوقان ، برترین شهرهای بومی زرخیز را درخراسان پدید می آوردند . از سالیان میانی سده سوم ، طبران هسته و کانون شهری بزرگ وآبادان و گرم گسترش و شکوفائی شد که توس نام گرفت ویکی از درخشانترین پایگاههای فرهنگ وادب ایران گردید ، برنهاده شده بود که توس ، چونان نامبردارترین وبختیار تر ین شهر، در ایران پس از اسلام ، ازگرامیداشت ایرانیان برخوردار آید وشهری سپند وارجمند گردد . شیفتگان زبان و ادب شکرین وشیوای پارسی را .
دریکی از روزهای دومین دهه از سده چهارم ، سرای دهگان باژ را هال و هنجاری دیگرگونه بود .همهگان چشم به راه بودند و گوش به زنگ . سرابستان دهگان آزاده خوی بسیار فراخ و زیبابود وآراسته به درختانی تناور وگَشَن بیخ و بسیار شاخک که تا دورجای ، سایه در می گستردند وهوارا خنکی و تازگی می بخشیدند .
آن کس که درسایه این درختان که سده ها سربر می افراختند و بارویی سبز و زنده می ساختنند ، می آرمید یا گام می زد ، آماده آن می شد که چندی سر بر اندیشه های دور و دراز بسپارد و به روزگاران شورانگیز و تاسه خیز «نوستالوژی» گذشته باز رود و از دیرینگی و پایداری و سرافرازی خّرمی درختان فرایاد تاریخ و فرهنگ ایران آید، آن سبز ترین و سرافرازترین درخت جهان که هزاره ها، برپای و برجای مانده است و پایدار و استوار ، گران ترین گزند ها وآزارنده ترین آسیب هارا تاب آورد ه است و سترگترین وسهمگین ترین توفانها وتند باد هارا که کهن ترین و کلان ترین درختان را ازریشه برمی توانسته اند کند واز بُن برمی توانسته اند انداخت ، تناور و تنومند ، به چالش گرفته است و به ریشخند .
آن روز ، بانوی خورشیذ روی و فرخنده خوی دهگان در بستر زایمان افتاده بود تا مگر آرزوی دیرین شوی را برآورد : داشتن فرزندی برومند که نام وتبار وی را زنده وماندگار بدارد . مامایانی که از طبران به باژ فراخوانده شده بودند ، زاینده را درکارباریک و دشوار زایمان یاری می رساندند . این بار ، هرآینه، کار بیشتر از هرزمانی وهرزایمان باریک و دشوار بود . زیرا آن زایمان زایمانی بود ازگونه ای دیگر . در برون و به چشم ، کودکی بود که از مام می خواست زاد ، لیک براستی واز دید تاریخ و فرهنگ ، ایرانی نو بود که می زاد وچشم بر جهان می گشاد .
کدامین مادران فرزندی چنین می توانند زاد ؟ پاسخ ، ناگفته ، روشن است : مادران ایرانی . ایران تنها سرزمینی است که در گستره گیتی ودر پهنه تاریخ ، چندبار از نو زاده شده است . این بارنیزدر دهستان باژ از طبران توس ، باز می زاد . زایمان این بار ، شاید سخت ترو سترگ تر و سهمگین تر بود. فرّخا فرّخ رخا آن مام که درد زایمانی چنین شگرف را برتافت و خم بر ابرو نیاورد ! دروذد باد آن باب را ، آن باب کام یاب را ، که از سزاواری و شایانی ، این نوزادی را شالوده ریخت وبه پایانی و مانایی ، هنگامه ای هنگفت و همیشگی بر انگیخت که هرگز آرام نخواهد گرفت و به خاموشی وفراموشی نخواهد گرایید !
دهگان چشم به راه و بی تاب ، درباغ بستان سرای خویش گام می زد و همچون سالاری سترگ از درختان که به رده در پی یگدیکر ایستاده بودند ، سان می دید ، لیک این یار سپاه ایستا بود و بر جای و سالار پویان و گام زن . به ناگاه خروشی رشادمانه از زایشکده برخاست . کنیزکی ، چست و چالاک ازآن بدرجَست و دمان، به سوی دهگان شتافت و اورا خند خندان و شادان گفت :

خو.اجه را مژده باد و دل شاد و جان آباد ! یزدان پاک اورا پسری بخت آور و بلند اختر ارزانی فرموده است ، پوری فرخنده پی و فراخ پیشانی .
دهگان ، ازاین آگاهی آن چنان فرّخ روز و شادکام شد که کنیزک را به مژدگانی همپایی سیم ( هموزن نقره) داد و آفریدگارا از بُنِ جان به سپاس آن که ارزوی دیرینش را بر آورده بود . سپاس گزارد . آنگاه رهیان و چاکران ( بندگان) را فرمود که سوری بزرگ را سامان دهند . سپس بزرگان باژ و طبران را فرا خواند و به بزم و خوان نشاند . آنگاه که مهمانان بر خوان رنگین پوشیده از خوراکها و آشامیدنیهای گوناگون نشسته بودند ، رامشگران و چکامه گویان به پیروی از رسم وراهی باستانی . می نواختند و در چکامه هایی نغز و شور آفرین وشادی انگیز ، زادن کودک نورسیده را شاد باد می گفتند و آرزو می بردند که او دیر پدرام دو بکام و هُژیر در چهان بزید و به نامی بلند و ارچمند ، جاودان در یادها زنده و پاینده بماند . { که چنین شد…..}
یزدان یاور همه دوستان باد .
برگرفته از ماتیکان( کتاب) فرزند ایرانم .

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای زاده شدن فرزانه توس فردوسى بسته هستند

داستانى شگفت و با هدف

عکس تزئینى است

عکس تزئینى است

آورده‌اند که شخصی در راه حج در بّرّیه افتاد و تشنگی عظیم بر وی غالب شد . تا از دور، خیمه‌‌ای خرد و کهن دید.آنجا رفت.کنیزکی دید. آواز داد آن شخص که ” من مهمانم. المراد!” و آنجا فرود آمد و نشست و و آب خواست. آبش دادند که خورد. آن آب از آتش گرمتر بود و از نمک شورتر.از لب تا کام ، تا آنجا که فرو رفت، همه را می‌سوخت.
این مرد، از غایت شفقت ، در نصیحت آن زن مشغول گشت و گفت: ” شما را بر من حق است، جهت این قدر آسایش که از شما یافتم. آنچه به شما گویم پاس دارید: اینک بغداد نزدیک است و کوفه و واسط و غیرها- از شهرهای بزرگ. اگر مبتلا باشید، نشسته نشسته و غلتان غلتان می‌توانید خود را به آنجا رسانیدن – که آنجا آبهای شیرین خنک بسیار است.” و طعام‌های گوناگون و حمام‌ها و تنعم‌ها و خوشی‌ها و لذت‌های آن شهرها برشمرد.
پس از مدتى شوهر  زن بیامد…چند تایی از این موشان دشتی صید کرده بود. زن را فرمود که آن را پخت و چیزی از آن به مهمان دادند. مهمان چنان که بود،‌ کور و کبود، از آن تناول کرد.
بعد از آن، نیمه شب،‌ مهمان بیرون خیمه خفت. زن به شوهر می‌گوید که ” هیچ شنیدی که این مهمان چه وصفها و حکایت‌ها کرد؟ ” قصه مهمان، تمام، بر شوهر بخواند. عرب گفت ” های،‌ ای زن، مشنو از این چیزها!- که حسودان در عالم بسیارند. چون ببینند بعضی را که به آسایش و دولتی رسیده‌اند، حسدها کنند و خواهند که ایشان را از آنجا آواره کنند و از آن دولت محروم کنند

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای داستانى شگفت و با هدف بسته هستند