آموزه شاهنامه به فرمانروایان و کارگزاران

چو روز تو آمد جهاندار باش
خردمند باش و بی‌آزار باش

زبان را مگردان به گرد دروغ

 چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ

روانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم

بنه کینه و دور باش از هوا
مبادا هوا بر تو فرمان روا

سخن‌چین و بی‌دانش و چاره‌ گر
نباید که یابد به پیشت گذر

خرد را مِه و خشم را بنده‌ دار
مشو تیز با مرد پرهیزگار

نگر تا نگردد به گرد تو آز
که آز آورد خشم و بیم و نیاز

همه بردباری کن و راستی
جدا کن ز دل کژی و کاستی

ز راه خرد ایچ گونه متاب
پشیمانی آرد دلت را شتاب

درنگ آورد راستی‌ها پدید
ز راه خرد سر نباید کشید

هرآن‌کس که باشد خداوند گاه
میانجی خرد را کند بر دو راه

نه سُستی نه تیزی به کار اندرون
خِرَد باد جان تو را رهنمون

اگر در فرازی و گر در نشیب
نباید نهادن سر اندر فریب

به دل نیز اندیشه‌ی بد مدار
بداندیش را بد بود روزگار

” فردوسى  بزرگ “

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.