اگر شانس یک زندگى دوباره به من داده مى شد.

securedownload 
     نوشته : ارمابومبک 

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم.

 دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده بود. در سالن پذیرایی ، ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند، نگران کثیفی خانه  نمی شدم.
پای صحبت های پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد. شمع هایی که به شکل گل رزهستند و مدت ها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم. با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند.


با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم. هروقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و فکر نمی کردم به خاطر اینکه آن روز را کار نکردم دنیا به آخر رسیده است.


هرگز چیزی را فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است، نمی خریدم.

به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود  جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم. وقتی که فرزندانم باشور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم!


اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم و به دقت می دیدمش به آن حیات می دادم و هرگزآن  پس نمی دادم .

 

 

 

این نوشته در خواندنیها ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.