بازگشت از مرگ وارزیابى دوباره زندگى

image

ناگهان اتوموبیل توقف کرد و موتورسیکلت سوار ۲۶ ساله با آن برخورد کرد و از روی موتور به پایین پرتاب شد.سرش به آسفالت جاده برخورد کرد و …. مردم دورش جمع شدند و کسی پلیس و آمبولانس را خبر کرد. الکس راننده موتور سیکلت می گوید :

خودم را بالای صحنه واقعه دیدم ، بدن خون آلودم و چهره رنگ پریده مردم را می دیدم که به صحنه نگاه می‌کردند. احساس کردم نیرویی عظیم مرا بسوی نقطه تاریکی کشانید که مبدل به تونلی سیاه شد.

گرچه تاریکی مطلق بود اما نترسیدم ، پیش از آن  از تاریکی هراس داشتم . در انتهای تونل نقطه روشنی بود. احساس شادی زاید الوصفی به من دست داد.


وقتی به انتهای آن رسیدم مردی مهربان  در انتظارم بود. چهره او بسیار آشنا بود. الکس و او در باغی زیبا به قدم زدن پرداختند و بعد، آن مرد به او گفت که باید به زندگی زمینی‌اش برگردد. الکس خواهش کرد که آنجا بماند اما مرد به او گفت که وقت بازگشت فرا رسیده است. او دوباره احساس کرد به درون آن تونل کشیده می‌شود و بعدازآن خودرا  در بخش اورژانس بیمارستان دید . درد شدیدی در سر، کمر و پای آسیب دیده اش احساس می کرد.

از آن روز به بعد دیگر هیچگاه از مرگ نمی‌ترسم . می دانم هر آنچه دیدم واقعی و حقیقت بود. راستش را بخواهید نمی‌خواستم از آن جهان باز گردم . قبل از این حادثه وجود خدا را یک شوخی می پنداشتم . با اطرافیانم همیشه دردسر داشتم.تنها آینده موجود برایم تعطیلاتی بود که بتوانم خود را سرگرم باده کسارى کرده  و مست کنم . الکس مانند بسیاری از کسانی که این تجربه را داشته اند تمام معیارهای زندگی خود را از نو ارزیابی کرد.

 

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.