براى چه رفته به شهر رم ؟

securedownload (1)

زن و شوهری بعد از سالیانی  دراز که از ازدواج  شان می گذشت  در حسرت  داشتن فرزند  به  سر می بردند  با هر کسی که  می توانستند مشورت کردند ، اما نتیجه ای نداشت تا این که نزد کشیش شهرشان رفتند. پس از این که مشکلشان را به کشیش گفتند ، او در جواب آنها گفت  ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما را شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد کرد. با وجود این من قصد دارم به رم برم و مدتی در آن جا اقامت داشته باشم ، قول می دهم وقتی که به واتیکان رفتم ، به طور حتم ، برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.

زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش آن جا را ترک کند، بازگشت و گفت  من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شود و شما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در رم حدود ۱۵ سال به طول خواهد انجامید ، ولی قول می دهم وقتی برگشتم به دیدن شما بیایم .

۱۵ سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد ، یاد قولی افتاد که ۱۵ سال پیش به اون زوج جوان داده بود. تصمیم گرفت یک سری به آنها بزند ، پس به طرف خانه ی آنها راه افتاد. وقتی به محل اقامتشان رسید ، زنگ در را به صدا در آورد صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا را پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که سرانجام دعاهای این زوج اجابت شده و آنها صاحب فرزند شده اند.
وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه دید که از سروکول یکدیگر بالا می رفتند و همه جا را روی سرشان گذاشتند، وسط آن شلوغی و هرج و مرج هم مامان شان ایستاده بود.
کشیش گفت : فرزندم ! می بینم که دعاهایتان مستجاب شده…. حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به سبب این معجزه تبریک بگویم زن مایوسانه جواب داد : اون نیست… همین الان خونه را به مقصد رم ترک کرد.

کشیش گفت : شهر رم؟ برای چی رفته رم؟

زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی را که شما برای استجابت دعای ما روشن کردید ، خاموش کنه!!!

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.