در ماهیت عشق

image

حکایت کنند که در مجمعى سخن از ماهیت شیر به میان آمد
یکى گفت : شیر آن است که آن را به پارسى چنین نویسند
و به تازی چنان گویند
گفتند : آن شیر نباشد که صوتى بیش نیست…

شیر توان کرد به نقشِ سراى
لیک به صد چوب نجنبد ز جاى
” مخزن الاسرار “

آن مرد
دست یاران گرفت و به نزدیک بیشه اى آورد
و از دور شیر را نشان داد
و گفت : آخر این دیگر شیر است
گفتند : این نیز شیر نباشد
مرد در خشم شد ، گفت : پس شیر چیست گفتند :
شیر آن است که تو را خورد
تا طعمه شیر نشوى شیر را ندانى …

همچنین عشق نه آن است که بر زبان است
و به تقریر و بیان از آن دم زنند
و نه آن است که به خیالى و تصویرى از آن دل خوش کنند.
و نه آن است که در کمند خود کشند و بدان سود و سودا کنند
بلکه عشق آن است که در ” هستیِ وجود خویش ” عاشق را فرو بلعد
تا جز عشق از او چیزى نماند …

***

آنچه ارزد صید را عشق است و بس
لیک او کى آید اندر دام کس
تو مگر آیى و صید او شوى
دام بگذارى به دام او شوى
عشق مى گوید به گوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادى است

” مثنوی “

 

 

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.