دونشانه از متعصبان !

?«تعصب» که در ادبیات دینی به آن «جاهلیت» هم می‌گویند، شایع‌ترین بیماری فکری در جوامع عقب‌افتاده است. درمان آن نیز بسیار دشوار است؛ چون هیچ کس خود را متعصب نمی‌داند. تعصب، چیزی است که ما آن را همیشه در دیگری می‌بینیم و دیگری در ما. ما نمی‌توانیم به او ثابت کنیم که متعصب است و او نیز نمی‌تواند تعصب ما را به ما نشان دهد. اما دو ویژگی مهم در انسان‌های متعصب وجود دارد که خوش‌بختانه تا حدی قابل اندازه‌گیری است و از این راه می‌توان میزان و مقدار تعصب را در انسان‌ها حدس زد:

?یک. غلبه باورمندی بر دانشمندی: باورهای انسان متعصب، بسیار بیش از دانش‌های او است. او بیش از آنکه

کبداند و بشناسد و بخواند، باورمند است و آن اندازه که اقیانوس باورهای او سرشار است، کاسه دانشش پر نیست. باورها در غیبت دانش‌ها، از سنگ و چوب، بت می‌سازند و از زمین و زمان، مقدسات. اگر نیوتن یا زکریای رازی متعصب نبودند، از آن رو است که دانسته‌های علمی آنان، بسیار بیش از باورهای فراعلمی و فرازمینی ایشان بود. نیز به همین دلیل است که دیو تعصب، معمولا قربانیان خود را از میان جوانان و مردم کم‌سواد می‌گیرد.

?دو. ناآشنایی با «دیگر»ها متعصب: معمولا شناختی ژرف از دیگران و باورهایشان ندارد. بی‌خبری از اندیشه‌ها و باورهای دیگران، او را به آنچه دارد، دلبسته‌تر می‌کند. انسان‌ها هر چه با شهرها و کشورهای بیشتر و بزرگ‌تری آشنا باشند، دلبستگی کمتری به روستای خود دارند.

?بنابراین، انسان متعصب، بیش از دانش، گرایش دارد و بیش از آنکه عقیده‌شناس باشد، عقیده‌پرست است. حاضر است در راه عقیده‌اش جان بدهد ولی حاضر نیست که بنشیند و درباره عقیده‌اش بیندیشد یا بخواند یا از دیگران بپرسد. او می‌خواهد آنچه را که می‌داند، در گوش دیگران فرو کند، اما حاضر نیست به آنچه دیگران نیز می‌دانند، گوش دهد. فردوسی، توانایی را در دانایی می‌دید (توانا بود هر که دانا بود)؛ اما انسان متعصب، دانایی را در توانایی می‌بیند؛ یعنی گمان می‌کند که اگر توانست حرفی را بر دیگران تحمیل کند، حقانیت و علمی بودن آن حرف را ثابت کرده است.

?متأسفانه بخشی عظیم از جامعه، آماده و مستعد تعصب‌ورزی است و هر کس زودتر سراغ آنها برود، مهارشان را در دست می‌گیرد. تعصب، ظرف است؛ گاهی سرشار از انگبین و گاهی آکنده از زهر. جنگیدن با تعصب‌، چندان نتیجه‌بخش نیست؛ اما می‌توان زودتر از دیگران از راه رسید و ظرف تعصبات را از نیکی و خیرخواهی و صلح‌جویی و مدارا و سازندگی و نوع‌دوستی پر کرد؛ پیش از آنکه دیگران، همین ظرف‌ها را مملو از کینه و دشمنی ‌‌کنند.

?متعصبان را به‌راحتی می‌توان سازمان‌دهی کرد و به کارهای سخت واداشت. آنان، کنش‌گر و سراپا غیرت و اراده‌اند، و هیچ نیرویی در برابرشان تاب مقاومت ندارد، مگر حکومت قانون. برای مهار خشونت و زیاده‌خواهی متعصبان، در کوتاه‌مدت هیچ راهی وجود ندارد، جز تقدیس و تقویت قانون و استوارسازی پایه‌های آن. تعصب، تا آنجا که قانون را نقض نکند، خطری برای جامعه ندارد. گرفتاری از وقتی آغاز می‌شود که قانون در برابر متعصبان و خشونت‌طلبان کوتاه بیاید و دست آنان را باز یا نیمه‌‌باز بگذارد. زنان و مردان تعصب‌مدار، قانون‌گریزترین مردم روزگارند. آنان خود را تافته‌های جدابافته می‌دانند و عقیده خود را مقدس‌تر از هر قانونی. قانون را تا آنجا گردن می‌گذارند که پشتیبانشان باشد؛ نه بیش از آن?

           نوشته  رضا بابایى

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.