سروده اى از شادروان محمد فرخى یزدى

هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
هر‌که در‌خواب نشد، خانه خرابش کردند…

بازی اهل سیاست که فریب‌ست و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند

اول کار بسی وعده‌ی‌ِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر‌آبش کردند…

آنچه گفتند شود سرکه‌یِ نیکو و حلال
در نهانخانه‌یِ تزویر، شرابش کردند…

پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند…

سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند…

گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند…

زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایه‌یِ ایجاد سرابش کردند…

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند.












شاد روان محمد فرخى یزدى

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.