طب در تهران قدیم

 

image

تهرانی های قدیم برای درمان دردهایشان گاه به فالگیرها و طالع بین ها یا به دعانویسان یا افرادی که فاقد هر نوع تخصصی بودند و بیشتر خودسرانه به مصرف جوشانده ها می پرداختند، مراجعه می کردند. اگر بیماران وضع مالی نسبتا خوبی داشتند به سراغ عطاری ها می رفتند.

فروش دوا از کارهای اصلی عطاری ها بود و تا داروهای فرنگی متداول نشده بود، عطاری های سبزه میدان بسیار معروف بودند. عطار یعنی کسی که به تمام اسامی، خصوصیات و فواید علف و گیاه چه دارویی و چه غیردارویی واقف باشد و نام آنها را از شکل گیاه بشناسد و از طبع و خاصیت هر یک اطلاع کافی داشته باشد. از این رو این گونه عطاری های دوافروش خود نیمچه طبیب محسوب می شدند   که علاوه بر نسخه پیچی کار طبابت هم انجام می دادند که یکی دیگر از اسباب رونق کارشان همین پذیرش مجانی و سرپایی شان بود که هم  بیمار را ویزیت کرده و هم دوا تجویز می کردند.

داروسازی نیز از دیگر کارهایشان بود که هر دکان عطاری به اسم خود قرص، کپسول، شربت و روغن هایی داشت که جهت امراض عمومی مورد استفاده قرار می گرفت و برای دواهایشان قوطی، جعبه و شیشه تهیه کرده و رویشان را با عکس و تعریف مزین ساخته و داروی خود و مکان خویش را معرفی می کردند.

مثلا شربت مقوی: برای میل به غذا، اشتها، سوءهاضمه، دستگاه گوارش، حاج حسینعلی عطار، سبزه میدان. یا به ساخت معجون می پرداختند که به نام های معجون ارسطو، افلاطون و جالینوس می فروختند. در کل سبزه میدان، مرکزیتی برای عطاری ها و دواجات شده بود و ناگزیر خرده فروش ها، کیسه دستمالی هم در اطراف مغازه ها گرد می چیدند و بساط کرده و به کار نسخه پیچی مشغول بودند. بیماران نیز اطراف یک در حلقه زده و آشکارا یا زیرگوشی درباره علت و مرض خود صحبت و نجوا می کردند. افراد اگر بر اثر شانس معالجه می شدند که هیچ، یا اینکه آنقدر درد می کشیدند تا مرگ شان فرا رسد. به طوری که فرنگیان مقیم تهران در دوره قاجاریه، وضع پزشکی و طبابت را کاملا ابتدایی و عقب مانده می دانستند و معتقد بودند که بسیاری از درمان ها ناشی از بخت و شانس بیمار بوده است.

خرافات به جای درمان
در دوره قدیم، بسیاری از بیماران برای درمان از یک سری خرافات پیروی می کردند مانند اینکه تکه کاغذی که روی آن چیز هایی نوشته شده مبنی بر اینکه تب را ببرد را همراه آب می خوردند یا تخم مرغ پخته ای که روی پوستش خطوط کج و معوجی کشیده و آن را مدت یک شبانه روز زیر بغل نگه داشته که داروی هر دردی است یا رویت الاغی ماده یا بزی حامله برای دور کردن بعضی از دردها و ناراحتی ها، یا الماس آویخته به گردن که موجب تقویت نیروی بدنی می شود یا تماس با سنگ قیمتی که ترس را از بین می برد و انسان را از حملات صریح در امان نگاه می دارد و موجب می شد دندان های کرم خورده بدون درد بریزد و خرافاتی از این قبیل… .

طب ابن سینایی
با وجود شیوع خرافاتی که ذکر شد و اینکه توسط عوام مورد حمایت قرار می گرفت، رکن اصلی طبابت سنتی که از زمان ابوعلی سینا شکل گرفته بود، به کار خود همچنان ادامه می داد که دانش آموختگان مکتب ابن سینا را اصطلاحا «حکیم باشی» می گفتند که محل سکونت شان محکمه نام داشت که بعدها مطب جایگزین آن شد. تنها ماخذ مورد استفاده حکیم باشی ها، کتاب های قانون و شفا بود و در مواردی تجربه های شخصی خودشان را به کار می بستند که البته بسیار کم دیده می شد که بیماری به علت تشخیص نادرست حکیم باشی یا استفاده از داروی اشتباه فوت کند برای اینکه گیاهان دارویی رایج در طب آن دوره که امروز هم مورد استفاده قرار می گیرد، اثر تحذیری ندارد. اکثر حکمای آن زمان برای پذیرش بیماران از آنان حق المعالجه مطالبه نمی کردند بلکه خود بیمار، حق الزحمه ای در نظر می گرفت که معمولا به صورت مادی و نقدی نبود بلکه بیشتر به صورت کالا مانند قواره پارچه، کله قند، شیرینی خانگی و… بود. بیشتر اعیان و شاهزادگان طبیب مخصوص برای خود و خانواده شان داشتند.

پزشکان خارجی
از زمان سلطنت ناصرالدین شاه و رفت و آمد مکرر وی به کشورهای اروپایی، پای پزشکان خارجی نیز به تهران باز شد اما عوام به آنان مراجعه نمی کردند چراکه تصورشان بر این بود که خارجیان ارواح خبیثه ای هستند که نباید به آنان اعتماد کنند یا گروهی از مردم به دلیل اعتقادشان به درمان های گیاهی حاضر نمی شدند به پزشکان خارجی روی بیاورند. اما برخلاف طبقات پایین و متوسط جامعه، اشراف و اعیان از همان بدو ورود پزشکان خارجی، آنها را مورد توجه و حمایت قرار دادند. از میان اطبایی که در عصر ناصری به ایران آمدند، دکتر «تولوزرن» و دکتر «فوریه» که اسم و رسم بیشتری داشتند می توان نام برد که به آنان عنوان پزشکان درباری اطلاق می شد.

همزمان با ورود اطبای فرنگی، ایرانیانی که از دوره عباس میرزا برای تحصیل به فرنگ رفته بودند به وطن بازگشتند و کارشان را زیرنظر پزشکان فرنگی آغاز کردند، اما نخستین مشکلی که پزشکان خارجی و داخلی با آن روبه رو بودند، عدم وجود داروهای شیمیایی و کارخانه های داروسازی بود تا جایی که آنان بعد از مدتی ناچار شدند در کتب پزشکی سنتی به دنبال خواص دارویی مثل گل ختمی، شیرخشت، سنبل الطیب، چهارتخمه و… بگردند و برای معالجه بیماران دست به دامن این گیاهان شدند.

………………………………………….

داستان شیرین دکترمحمدخانِ کفرى

http://www.rouzbehi.ir/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b4%d9%8a%d8%b1%d9%8a%d9%86-%d8%af%d9%83%d8%aa%d8%b1%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%90-%d9%83%d9%81%d8%b1%d9%89/

 

این نوشته در خواندنیها ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.