عشق ومستى

ازدکتر ابراهیمى دینانى  

 image
 
عشق و مستی به یک معنا از هم جدا نیست و هر دو در زندگی است. به باور من ، عشق و معنا ، نه تنها چاشنی زندگی ، که اصل زندگی است. اگر عشق و مستی نباشد ، زندگی تهی خواهد بود ، منتها عشق معانی مختلفی دارد و انواع مختلف : عشق به حقیقت ، عشق به جاودانگی و عشق به معشوق ازلی. مستی هم رها شدن از عقل مشوب است.
عقل مشوب ، عقل مبتذل و وابستگی های کوچک و کوتاه است.
مستی ، ترک تعلق است و گذشتن از همه چیز ، برای لحظه هایی.
مستیِ از نوع تخمیر و الکل ، از عهده چیزی برنمی آید . مستی موجود در اصل زندگی چنین است که انسان نباید خودش را در تعلقات نابود کند. انسان خودی دارد که بالاتر از این تعلقات است.
از این تعلقات باید عبور کرد تا به خود رسید و راه آن مستی است و همراه است با عشقی که انسان را به تعالی میرساند و از امور پست و کوچک و مبتذل میکَنَد و به فضایی بالا میبرد.
رها شدن از فرومایگی اهمیت فراوانی دارد. انسان اگر به این ترک تعلق نرسد ، فرومایه میشود و به چیزهایی بسیار حقیر وابستگی پیدا میکند.
ارزش هر کسی اساساً به همان چیزی است که وابسته آن است. وابستگی به یکی اتومبیل آخرین سیستم ، رهاوردش این است که شخصیت انسان همین اتومبیل آخرین مدل میشود و اگر وابسته یک کت و شلوار و کراوات شویم ، باز همین است و بیش از این نیست . وابستگی به چند دانگ خانه هم در همین ردیف است. انسان همان است که به ان دلبسته است. بگو به چه دلبسته ای ، تا من به تو بگویم چه کسی هستی !
” اگر انسان به امری متعالی دلبسته باشد متعالی است و اگر به امری فرومایه دلبسته باشد ، فرومایه است “.

 

 

 

 



این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.