علاجى کن که دیگر خر نباشى !

image

خری با صاحب خود گفت در راه

که ای بی رحم بی انصاف بد خواه

مرا تا چند زیر بار داری ؟

مرا تا چند با جان کار داری

خدا مرگت دهد تا شاد گردم

ز بند محنتت آزاد گردم

جوابش داد: کای حیوان دربند!

چرا از مرگ من هستی تو خرسند ؟

علاجی کن که دیگر خر نباشی

کشیدن بار را در خور نباشی

و گر نه تا تو خر هستی , بناچار

چه من چه دیگری از تو کشد کار

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.