مار در ادبیات فارسى !

مار را شاید بتوان یکی از مرموزترین حیوانات و خزندگان معرفی کرد که همواره نه تنها جانورشناسان و زیست پژوهان از زوایای علمی و پزشکی به آن توجه داشته اند که در میان توده مردم هم داستان ها و قصه های فراوانی از این خزنده مرموز روایت شده و می شود.

 

image

در این میان تاریخ ادبیات و شاعران هم در قرن ها و اعصار مختلف از زوایای گوناگون به مار و مضامین مختلف آن اشاره کرده اند. در فرصت پیش رو به جاذبه مار و مهره ای که شاعران را معطوف خود کرده است نگاهی کوتاه انداخته ایم.​

نگاه عماره مروزی، شاعر عهد سامانی در قرن چهارم هجری به واژه ​مار​ این​گونه بوده است:

مار است این جهان و جهانجوی، مارگیر

و زمارگیر، مار برآرد شبی دمار

ابوشکور بلخی، یکی دیگر از سخنوران نامور همان عهد، این گونه از واژه مار در تبیین جهان بینی خود بهره جسته است:

​«سخن کز دهان، ناهمایون جهد

چو مار است کز خانه بیرون جهد

ناصرخسرو قبادیانی نیز یک قرن بعد، واژه مار را این گونه در شعرش آورده است:

مارفسای ار چه فسونگر بود

کشته شود عاقبت از مار خویشِ

قطران تبریزی در مدح یکی از بزرگان عهد خود، این گونه از واژه مار در شعرش آورده است:

«کوه بگدازد ز کین او، بسان پای مور

بر عدو گیتی کند خشمش، بسان چشم مار

فرخی سیستانی نیز این گونه در مدیحه ای از نوعی مارسرخ (شکنج) یاد کرده است:

زیر خلاف تو، جای مار شکنج است

مرد که عاقل بود، حذر کند از مار

همین شاعر در مدیحه دیگری با ترکیب «مهره مار»، این گونه به کنایه سروده است:

چنان که هر که مر او را کشنده مار، گزید

امید رستن خویش، افکند به مهره مار

معزی نیشابوری هم در مدح سلطان خود و توصیف زره و سرنیزه او، این گونه واژه مار را جای داده است:

چون چشم های مور، شده حلقه های درع

پیکان های تیز چو دندان های مار

خاقانی شروانی، یکی دیگر از قله های شعر فارسی هم این گونه سخن خود را با واژه مار آرایه آمیز کرده است:​

لهو و لذت، دو مار ضحاک اند

هر دو خونخوار و بیگناه آزار

عقل و دین، لشکر فریدون اند

که برآرند از آن دو مار، دَمار

سنایی غزنوی در قرن ششم هجری، رویکردی متفاوت و اسطوره ای با این واژه داشته است:

مار اگرچه به خاصیت نه نکوست

پاسبان درخت صندل، اوست

ابن یمین، شاعر قرن هفتم هجری نیز این گونه از واژه مار در کلام خود بهره جسته است:

«هزار حیله کنم تا بگیرمش سر زلف

چه سود حیله که مارش نمی برد افسون

عطار نیشابوری در همان قرن از واژه مار برای ارائه و انتقال معنایی ویژه استفاده کرده است:​

در دهن مار نفس، در بن چاه است

هر که در این راه، جاه و مال نماید

محمد بلخی (مولوی) بزرگ، شاعر همعصر عطارنیشابوری هم از دریچه شاعرانه جهانی دیگر به این واژه نگاه کرده است:

مار بد، زخم ار زند، بر جان زند

یار بد، بر جان و بر ایمان زند

سعدی شیرازی هم در واقع، نگاه ناصرخسرو قبادیانی را در این باره تاکید کرده است:

بد اوفتد بدان، لاجرم که در مثل است

که مار دست ندارد ز قتل مار فسای

سلمان ساوجی، شاعر نامدار قرن هشتم هجری هم این گونه با واژه مار روبه رو شده است:

مار را چون دُم گسستی، سر بباید کوفتن

کار مار دُم گسسته، نیست کار سرسری.

صائب تبریزی، شاعر خیال های عمیق و معنی های دقیق هم این گونه از مار، معنی خاص و رویکردی جهان گرایانه به دست داده است:

رسیده ای به لب گور، کج روی بگذار

نگشته راست، به سوراخ، هیچ مار نرفت

بیدل دهلوی، شاعر صاحب سبک و همپایه صائب تبریزی نیز این گونه کنایه آمیز از مار گفته است:

دل گرفتار رشته امل است

مُهره دزدست، کی گذارد مار؟

که در حقیقت از محبت و مهرورزی می گوید و به مهره مار داشتن و مهرگیاه پروردن و آرزومندی اشاره می کند. همین شاعر در غزلی دیگر، آزرده خاطر چنین گفته است:

از گزند خلق، دل فارغ کن و آسوده باش

چند باید داشت، باب کوفتن چون مار، سر؟

این آزردگی و دلتنگی را در بیتی دیگر از همین شاعر می بینیم:

دل هوس تشنه است ور نه سپهر

کاسه زهر مار را ماند

پروین اعتصامی شاعر برجسته معاصر ما هم نگاهی باستانگرایانه و مانند پیشینیان خود به این واژه داشته است:

ای سیه مار جهان را شده افسونگر

نرهد مارفسای از بد مار، آخر

به این ترتیب می بینیم که یک واژه خاص، رفتاری چندگانه در شعرها و نگاه های شاعران زبان فارسی داشته است و شاعران ما، چیره دستانه از یک واژه خاص، صداها، تصویرها و ترکیب های متنوع ساخته اند و کلام آنها تا چه حد توانسته در پیوند رفتار واژه های همسان، از نیروی تاثیر و تاثر شاعرانه برخوردار باشد و نمایشگاه تصور تصویرهای یگانه بماند.

عبدالحسین موحد

    پژوهشگر

 

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.