مصائب باستان شناسى در ایران

 

image


ایران، سرزمین رویاهای باستان شناسان است؛ سرزمینی که هنوز بسیاری از باستان شناسان غیرایرانی آرزوی کاوش و بررسی در وجب به وجب سرزمین تاریخی آن دارند. اما تغییر سیاست ها و در نهایت آمادگی دانشگاه های داخلی و پرورش دانشجویانی که به یکباره وارد میدان شدند، بسیاری از معادلات را برهم زد. هر چند هنوز با وجود تلاش های دانشگاهیان علم باستان شناسی ایران با چالش ها و کاستی های بسیاری همراه است.
عده یی از سیاستگذاران واقع بین میراث فرهنگی ایران دریافتند باستان شناسی ایران به رغم شعارها و گذشت سال ها،نه از جنبه نظری و نه از نظر روش شناسی موفق نشده به خودبسندگی دست یابد و تشکیلات باستان شناسی ایران برخلاف آنچه تصور می شد نه از نظر استانداردهای علمی و نه از نظر اجرایی جوابگوی چالش های کشوری به پهناوری و غنای باستانی ایران نیست. از آن مهم تر اینکه بسیاری از دست اندرکاران دریافتند باستان شناسی ایران اگر قصد گسترش و پیشرفت دارد، لازم است همچون دیگر رشته های علمی درهای خود را به روی ارتباطات بین المللی باز کند.
به رغم انتقادهای فراوان برخی معقول و منطقی، اما پاره یی نامعقول و غیرکارشناسانه از گوشه و کنار درها را به روی باستان شناسان خارجی باز کردند، اما برخلاف توهم غالب بر باستان شناسی ایران که ایران را کعبه آمال تمام باستان شناسان جهان می پنداشت و می پندارد، از باستان شناسان باتجربه و کارکشته قدیمی عده انگشت شماری به ایران بازگشتند. بقیه سال ها بود که در جایی دیگر به کار مشغول شده بودند و سر پیری حال و حوصله مغازله دوباره با عشق دوران جوانی را در خود نمی دیدند. به جای ایران شناسان متبحر قدیمی، گروهی از باستان شناسان جوان و کم تجربه از راه رسیدند که نه با باستان شناسی چندان آشنا بودند و نه پرسش های پژوهشی باستان شناسی ایران را خوب می شناختند. عده یی از این جوانان پس از گذشت چند فصل کار میدانی در ایران اشتیاق و تجربه لازم را از خود بروز دادند و علاقه مندان آینده باستان شناسی ایران را امیدوار کردند که شاید این گشایشی باشد برای احیای باستان شناسی ایران در سطح جهانی. در همین حال، در راستای سیاست های جدید کشور به جای کشورهایی که در باستان شناسی حرفی برای گفتن دارند، تصمیم بر آن شد که ایران دست دوستی به سوی ممالکی دراز کند که نه تنها در سطح بین المللی، بلکه در سطح منطقه یی هم مناطق باستانی شان چندان محلی از اعراب ندارند. اگر هم به کشورهایی که از نظر باستان شناسی در سطح جهان مطرح هستند گوشه چشمی انداختیم، به جای دانشگاه های طراز اول که در باستان شناسی، به خصوص باستان شناسی ایران، صاحب سبک و سنت اند به دانشگاه ها و باستان شناسانی روی آوردیم که خوش بینانه نگاه کنیم دورادور چیزهایی در مورد ایران شنیده اند. بدین ترتیب و به شکرانه روابط شخصی و نه ضوابط علمی و شایسته سالاری، فلان و بهمان باستان شناس گمنام که سابقاً در گوشه یی دیگر از دنیا کار می کرد، یک روزه ره صدساله پیمود، یک شبه متخصص باستان شناسی ایران شد و در باستان شناسی ایران کیا و بیایی بیافت، خود و شاگردانش برنامه های متعددی را به مرحله اجرا گذاشتند و فوج فوج باستان شناس متخصص ایران تربیت کرد.

در همین حال باستان شناسی ایران در مقام رشته یی علمی در سطح جهان روز به روز بیشتر افول می کرد. رشته های ایران شناسی یک به یک در دانشگاه های معتبر جهان تعطیل شدند یا به جای استادان ایران شناسی که رفته رفته بازنشسته می شدند یا دار فانی را وداع می گفتند متخصصان مناطق دیگری را استخدام کردند. مثلاً در همین چندساله اخیر چندین کرسی ایران شناسی در امریکای شمالی از دست رفته است؛ کرسی تاریخ هنر ایران باستان در دانشگاه برکلی را که سال ها در اختیار گیتی آذرپی بود پس از بازنشستگی او به یک متخصص هنر شرق دریای مدیترانه دادند، کرسی باستان شناسی خاور نزدیک (با تاکید بر ایران) در دانشگاه آریزونا را که در اختیار کرول کریمر بود پس از درگذشت وی به یک هندشناس دادند، کرسی کایلر یانگ تنها کرسی باستان شناسی ایران در کانادا را به یک متخصص سوریه دادند، کرسی رابرت دایسن در دانشگاه پنسیلوانیا یکی از سنگرهای مستحکم و باسابقه باستان شناسی ایران در امریکا را نیز به باستان شناس تازه کاری دادند که در سوریه و نخجوان کار می کند و در نهایت، جای دیوید استروناخ را که سال ها یک تنه باستان شناسی ایران را در دانشگاه برکلی زنده نگه داشته بود یک متخصص اردن وفلسطین اشغال کرد. در انگلستان نیز در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن پس از بازنشستگی مری بویس و دیوید بیوار عملاً رشته ایران باستان به تعلیق درآمده، در حالی که پس از بازنشستگی راجر موری از موزه اشمولین و دانشگاه آکسفورد، به جای این متخصص صاحبنظر باستان شناسی خاور نزدیک و ایران یک متخصص جهان یونانی رومی را استخدام کرده اند.

شاید عده یی بگویند افراد مهم نیستند و نهادها مهم اند و تا زمانی که سازمان ها و موسسات ایران شناسی در غرب فعالند ایران شناسی هم دوام خواهد یافت. محض اطلاع این گروه لازم می دانم به دو واقعه مهم در همین اواخر اشاره کنم.

در همین ماه های اخیر خبر تکان دهنده یی منتشر شد مبنی بر تصمیم دولت ایتالیا برای تعطیلی موسسه مطالعات آفریقایی و شرقی ISIAO این کشور. علاقه مندان حتماً آگاهند این موسسه طی عمر صدساله خود منشاء خدمات بسیاری در پژوهش های باستان شناختی بوده که کاوش در مسجد جامع اصفهان و شهر سوخته نمونه هایی از آن در زمینه باستان شناسی ایرانند. در کشوری مانند ایتالیا که دولت به نظر کارشناسان وقع می نهد با اعتراض بیش از ۷ هزار تن از علاقه مندان به رشته های پژوهشی این موسسه دولت ایتالیا از برنامه خود صرف نظر کرد و با عذرخواهی تصمیم به ابقای موسسه گرفت. اگرچه ابقای موسسه ایتالیایی واقعه یی میمون است، باید خاطرنشان کرد این موسسه مثالی است از نهادهایی که به رغم بنیان و تجربه غنی علمی خود پس از انقلاب عملاً پایشان از باستان شناسی ایران قطع شده و وقت و سرمایه یی را که می توانستند در ایران صرف باستان شناسی ایران کنند در پژوهش در دیگر کشورها هزینه می کنند.

از بحران زودگذر موسسه ایتالیایی پرفراز و نشیب تر سرنوشت موسسه ایران شناسی امریکا است. این موسسه که در اواخر دهه ۱۹۶۰ به همت گروهی از باستان شناسان و مورخان علاقه مند به ایران باستان چون رابرت دایسن و ریچارد فرای برای هماهنگ کردن فعالیت های پژوهشی دانشگاه های امریکایی در ایران تاسیس شده بود تا آغاز انقلاب عملاً در اختیار باستان شناسان بود که در آن سال ها فعال ترین گروه از پژوهشگران امریکایی در ایران بودند. پس از انقلاب دفتر این موسسه در تهران بسته شد و چون باستان شناسان امریکایی را به ایران راهی نبود تشکیلاتش در امریکا را ایران شناسان دوره های متاخر به ارث بردند که کار چندانی به کار ایران نداشتند و بیشتر به مطالعات کتابخانه یی در همان امریکا می پرداختند. در سال های متاخر دهه ۱۳۷۰ با اندک گشایشی در روابط ایران و امریکا این موسسه موفق شد در قالب توافقنامه یی با موسسه دهخدا هرساله چند دانشجوی مقاطع بالای تحصیلی را برای آموختن زبان فارسی به ایران گسیل دارد. بر امورات این دانشجویان مدیری نظارت داشت که خود از سوی موسسه با سمت پژوهشگر در ایران مشغول به کار بود. اما چندسال پیش با تغییر دولت ایران آن مدیر را با اینکه همسری ایرانی داشت ویزای ورود به ایران ندادند، عذر دانشجویانی را که مشغول به تحصیل بودند خواندند و برای هیچ دانشجوی جدیدی هم ویزا صادر نکردند. موسسه یکی دو سال مشت بر در بسته کوفت، اما سرانجام مایوس شده، جل و پلاس خود را جمع و به تاجیکستان نقل مکان کرد که دولتش نه تنها با آغوش باز از آن استقبال کرد، بلکه کمک مالی و ساختمانی در اختیارشان نهاد تا دانشجوها در آن مستقر شده و به اسم زبان فارسی تاجیکی بخوانند و به جای ایران شناسی تاجیک شناسی کنند.

حاصل این تحولات چه بوده؟ از رهگذر سیاست های ما و تشکیلات باستان شناسی کشور که بی تردید گروهی عامدانه آن را می طلبند و به آن دامن می زنند ایران شناسی به طور اعم و باستان شناسی ایران به طور اخص در اروپا و امریکا که مراکز علمی جهان محسوب می شوند رو به اضمحلال است. کرسی های ایران شناسی، به خصوص باستان شناسی ایران و متخصصان باستان شناسی ایران در این دو قاره به زحمت به تعداد انگشتان دو دست می رسد که آنها نیز دیر یا زود یا تعطیل می شوند یا متخصص منطقه یی دیگر از جهان را استخدام می کنند. موسسات و مراکز ایران شناسی یک به یک تعطیل می شوند یا فعالیت های خود را به کشورهایی سوق می دهند که در پی همکاری و نه کارشکنی هستند. با وضعیتی که پیش می رود بسیار بعید می نماید ایران شناسی، به خصوص باستان شناسی ایران بتواند از زیر بار این فشارهای متعدد قد علم کند مگر با سیاستگذاری هایی که فقط در مرحله حرف نماند و به مرحله عمل درآید. شاید رویه یی که سوری ها در این زمینه در پیش گرفته اند الگوی مناسبی برای ما ایرانیان باشد. با وجود اینکه روابط سوریه با کشورهای غربی، به خصوص با امریکا، چندان تعریفی ندارد، اما سوری ها اینقدر دوراندیشی دارند که مسائل و مشکلات گذرای سیاسی را از برنامه های بلندمدت علمی تفکیک کنند. از این رهگذر، در حالی که روابط سوریه با کشورهای اروپایی و امریکایی تیره و تار است، سوری ها بدون مشکل تراشی به باستان شناسان غربی اجازه می دهند برای فعالیت های میدانی به سوریه بروند. از این رهگذر در حالی که روزی نمی گذرد که در روابط سوریه و کشورهای غربی بحرانی سیاسی رخ ندهد، همان گونه که مثال های بالا نشان می دهد، باستان شناسی سوریه در مغرب زمین در حال رشد و پیشرفت است. اگر ما ایرانیان موفق شده ایم ورزش را از سیاست جدا کنیم و در اوج تنش های سیاسی با کشورهای غربی پذیرای تیم های ورزشی این کشورها در ایران باشیم، آیا ایران شناسی ارزش این را ندارد که آن را ازکشمکش های سیاسی دورکنیم؟

کامیار عبدى باستان شناس و دانشیارکالج دارتموث- نیوهمپشایر

این نوشته در خواندنیها ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.