نکبت ِ زنده و مرده شاه مُستبد

ماجرای قتل ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی، حکایت دردناک و تاثربرانگیزی است. حکایت مظلومی که دادخواهی اش در یک جامعه عقب افتاده پاسخی نمی گیرد و او را مجبور می کند که برای رهایی از خشونت و بی عدالتی به دام خشونتی دیگر بیفتد( این دلیل همچنان ریشه اصلی تروریسم در خاورمیانه توسعه نیافته است). ماجرای این ترور، روایت دردناکی از استبداد و راهکار بی ثمر دفع آن است. پادشاهی که در میانه دادخواهی و تظلم خواهی مردم، به فکر لذت خویش است . کارگزارانی که جز رصد کرامات شاه یا توصیف خواب ها و رویاهایی که بر کفایت شاه مهر تایید می زنند، کاری ندارند. رعیت بی پناهی که هیچ ملجاء و پناهی ندارد و بیان مطالباتش را القای فرنگی و ملحد می دانند. هیچ کس در پی شناخت ریشه جرم و چرایی بروز خشونت نیست. در حالیکه کسی از ظلم و عوارض استبداد نمی گوید، ترور شاه را از عوارض آزادی طلبی معرفی می کنند و هیچ کس به پلیدی و پلشتی که گریبان جامعه را گرفته توجه نمی کند. شیوه بازجویی، مضحک است. هیچ نظمی وجود ندارد. بازجویی معادل شتم و هتاکی است. کاستی در همه چیز هست از شیوه مملکت داری تا استنطاق و حتا مراسم اعدام. اعدام، یک مراسم آیینی و اسباب تفریح است. در مراسم، زنان آرایش می کنند و موزیکانچی ها می نوازند و داستان های شیرین ساخته می شود. مورخ هم در نهایت امانتداری و دانش ابایی از این ندارد که بگوید بهتر بود مجرم را دو شقه می کردند که درد بیشتری بکشد!

?متن ذیل شکل تلخیص و ساده نویسی شده از دو جلد اول کتاب روزنامه خاطرات عین السلطنه (قهرمان میرزای سالور) است:
??مزاج و کرامات قبله عالم:

?همه چیز را داخل هم میل می فرمودند. ناهار را میل فرموده بودند نیم ساعت دیگر هندوانه و خربوزه. مزاج شاه حکایت غریبی است. اطباء می گفتند اگر تیر نخورده بود تا ۴۰سال دیگر تحلیل نمی رفت. در این سن به سیمین تنان میل وافر داشت تا ۱۴ و ۱۶ ساله ها. کدام جوان می تواند تمام سال شبی با دو زن صحبت کند؟! یک ساعت سلامتی او برابر با مامون و هارون الرشید و خسرو پرویز بود.

??نظر پیامبران و ائمه اطهار در مورد شاه شهید:

?از قرار تقریر، صدراعظم، سه شب پیش ، خوابی دیده است که امیرالمومنین به شاه فرموده:” میل ملاقات ما را داری یا نه؟”شاه درکمال خضوع گفته بلی. با شعف فرموده:” جمعه بیا عبدالعظیم!”.

?حاجی میرزا حسن آشتیانی هم خواب دیده که امیرالمومنین فرموده:” شاه شهید را بگو بیاید”. سهم السلطنه ذوالفقار خان میراخور نایب السطلنه می گفت خواب دیده بر منبری حضرت رسول و حضرت امیر و حضرت عیسی روی منبرند و جمیعت زیاد است. حضرت رسول، مظفرالدین شاه را صدا کردند و گفتندک” کارها منبعد با اوست”.

?نظم مرگ شاه الحمداله خوب است. انگار در پاریس و انگلیس شاهی مرده. تمام کارها از روی قاعده و تمدن است!

?”شرح عکس: گراور صحنه ترور ناصر الدین شاه در حرم حسنی”

 

??ریشه خشونت و ترور شاه به دست میرزا
?میرزا رضای مخذول کرمانی از نایب السلطنه طلب داشته به قدر دوهزارتومان، آقا چیزی خریده و پولش را نداده بود. هربار پول خواسته حبسش کرده بودند و زجرش دادند. دست آخر از خود شاه در جایی دستخط می گیرد. آخرالامر هزارتومان داده اند اما گفته اند به عدد هر قران یک چوبش بزنند او بعدها مرید سید جمال رهبر “آنارکیست” ها شده و طوری فریفته شده که این کار را کرده است…
?میرزا رضا، به آقاغلامحسین خزانه گفته بود: چهاردفعه مرا بی دلیل حبس کردند. پایم در بند بود و مجروح و هرچه گفتم به آن یکی پایم “خلیلی” را ببندید، اعتناء نکردند. عیالم آمد پشت در حبس گفت: “پسرت را آدم های سردار افخم می برند و با او لواط می کنند” همان موقع تصمیم گرفتم این کار را کنم، بلکه ظلم و بیداد کم شود.
??نحوه زندانی کردن میررضا و پروسه استنطاق
?در جایی شبیه طویله با میخ طویله او را بسته اند و چون ریشش را کنده اند کوسه شده. چند جای بدنش هم چاقو فرو کرده اند. کشیکچی تف رویش انداخته بود اما او با قوت قلب گفته بود:” حیف شما که تف روی من می اندازی، من دفع شر ظلم کردم”. هیچ خودش را نباخته با کمال رشادت حرف می زند و از روی بصیرت تکلم می کند.
?جمیعت زیادی به دفعات رفته اند و فحش اش داده اند. بعضی را بخاطر پرس و جوی همراه با ادب، عاقل خوانده بود اما آنها هم دیده بودند خوب نیست قاتل قبله عالم عاقلشان بخواند، آنها هم فحش داده بودند. از چشمش پیداست که …است. امین الدوله گفته بود :”خیر نبینی مردک…” فورن جواب داده بود :”خیر تو نبینی…برو گم شو..چه از جانم می خواهید؟”.

?جلال السلطنه هم رفته بود، استنطاق و کلی فحش داده بود! گفته بود:”چرا شاه را کشتی؟”. گفته بود:” می خواستی بیایی نگذاری بکشم!”. محمد حسین میرزا پرسیده بود چرا شاه را کشتی؟ گفته بود:”آه مظلومان”.
?معتمد الدوله گفته بود:”خدا تو را بکشد” . به معتمدالدوله گفته بود:” شاگردی می گفت خدایا آخوند ما را بکش. آخوند گفته بود دعاکن پدرو مادرت بمیرند چون من نباشم یکی دیگر”. شما خودتان هم خوشحالید اما ابراز نمی کنید، من هم نبودم یکی دیگر شاه را می کشد.
?شخص هتاک و زبان داری است این اول آزادی طلبی است (!)که در ایران پیدا شده و دفع همچین سلطانی می کند.
?همه کس او را می بیند و هر کسی او را استنطاق می کند و نقلش در بین عوام می گردد استنطاق این قبیل درست نیست،استنطاق، در فرنگ بدست معتمد است اینجا جمعیت دسته دسته می روند داخل فحش می دهند و فی الفور نقل محافل می شود.
?به معتضد السلطنه گفته بود:” برو عقب قاپ بازی ات، ترا چه به استنطاق؟ من بدکاری کردم جان خود را فدای اهل وطن کردم؟ مگر بوی فرنگستان به مشام شماها نرسیده؟ این چه بیدادی بود که ایران را احاطه کرده است؟”. معتضد السلطنه گفته بود:”گیرم این را کشتی، شاه بعدی را چه میکنی؟”. گفته بودک” برای آن هم بالاخره یک با غیرت پیدا می شود”.
?ملک التجار گفته بود تحقیق از این آدم کار من است. به لطایفی او را فریفته بود و قول داده بد که خلاص اش کند و در حالیکه از رندی و خود شادمان بوده به میرزا رضا می گوید:”حالا اسم همدستانت را بگو”. اوهم گفته بود:”حاجی بیا جلو در گوشت بگویم”. حاجی هم خوشحال که حقه اش درگیر شده، جلو می رود میرزا گفته بود:” ۵ تن بودیم، خودم بودم و سایه ام و جفت ..ایه ام! حالا که فهمیدی گمشو برو بگو”. بحدی ملک التجرا را خفیف کرده بود که او با این همه زرنگی تا خانه هیچ جا بند نمی شود و حالا این قول مردم دربازار و کوچه است!

چگونگی اعدام، همکاری با میرغضب و حالت مردم
?خیلی دل و زهره داشت. دوبار طناب انداختند و باز پایین کشیدند. بار اول طناب را به گردنش انداختند به قدر نیم ذرع که بالا رفت نقصی در کار بود که پایین آوردند. طناب را باز کردند. با این حال خوب نگاه می کرد و خودش را اصلا نباخته بود. موقع جان دادن همینطورشکم و پایش تکان می خورد تا قبض روح شد. من خیلی نزدیک بودم، بعد از اعدام، پرسیدم:” بین دار زدن اول و دوم، چه گفت؟ گفتند:” به میرغضب گفته بود، طناب را همان طور اول محکم کن!”. تمامن، جرات بود. به هرجهت، موزیک خوب و دلکشی می زدند. بعدش رفتیم دفیله تماشا کردیم! یکبار دیگر به جهت تماشای نعش رفت.م جمعیت زیادی به تماشا آمده بود. زنهای قشنگ، همه؛ خودی درست کرده و گرداگرد دار جمع شده بودند. تا سه روز نعش عبره الناظرین بود. بعضی زنها می ترسند شبها به خواب شان بیابد، منجمله اهل خانه ما که متصل گفتگوی قتل میرزا رضا بود. امروز گفتم بیا برو ببین واهمه کرد نرفت …عکس زیادی برداشتند. از عکس ها باید خریداری نمود . کشتن به این شکل هیچ انزجاری نداشت و تعب هم ندید اقلا باید دست و پایش را قطع می کردند یا شقه می کردند که ساعاتی گرفتار رنج باشد.
(تلخیص و ساده نویسی دو جلد اول روزنامه خاطرات عین السلطنه)

               نوشته سهند ایرانمهر

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.