همه گفته ها را نباید گفت !

securedownload

شب جدایی ، پدر و مادری که تنها یک دختر داشتند، آنها مدتی با یکدیگر صحبت کردند  دختر می شنید که پدر به مادر می گفت اگر خانه را ترک کنی ، همه چیز را برای دخترمان توضیح خواهم داد چند روز از رفتن مادر سپری شد و دختر همچنان انتظار می کشید تا پدر علت جدایی آنان را برایش بازگو کند اما پدر هیچ نگفت ! دختر نمی دانست، بعضی مطالب نگفتنی است همه گفته ها را نباید گفت ! او هر روز به مدرسه می رفت از پدر نقاشی می آموخت  و داستان های  پدر را می شنید دختر می دانست که این کارها را اصولا مادر انجام می دهد اما در این خانه، پدر این مسئولیت را برعهده داشت هر گاه که مادر بزرگ دختر آهی می کشید و ابراز نگرانی می کرد، پدر با چشمان خود به مادربزرگ خیره می شد.

یک هفته گذشت پدر پس از آنکه به هنگام خواب داستانی از کتاب حقیقت تعریف کرد، روانداز دختر را مرتب نمود و به او گفت:افسانه های زیادی در باره فرشته ها شنیده ای ! فرشته ها به هر جایی پرواز می کنند  آنها به نیازمندان کمک می کنند و اگر همه ی کارها انجام شود، قلب فرشته تسلی می یابد و برای کمک به سوی دیگران می شتابد  اما در این خانه، فقط پدر از تو مراقبت می کند برای همین، مادر تو، تو را به من تحویل داده و به مکان دیگری رفته است همانند فرشته ای که کارها را انجام داده و رفته است.

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.