گرانمایه تهمورثِ دیوبند

، شاه آنچنان از بدیها به دور بود که  بر چهره اش فره ایزدی مى درخشید

 شاه آنچنان از بدیها به دور بود که بر چهره اش فره ایزدی مى درخشید

سومین پادشاه در شاهنامه تهمورث نام دارد . که پسر هوشنگ ونوه کیومرث است ودر اساتیر باستانى به دیوبند نامبردار است که نشان از چیرگى بر دیو ها و اهرمن دارد

پسر بد مراو را یکی هوشمند
گرانمایه تهمورثِ دیوبند
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی کمر برمیان بر ببست
همه موبدان را ز لشکر بخواند
به خوبی چه مایه سخنها براند

در سخنرانى آغاز شهریارى خود به مرزم ایران مى گوید :

جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
ز هر جای کوتاه کنم دست دیو
که من بود، خواهم جهان را خدیو

او با پاک کردن جهان از بدیها وزشتى ها وگماردن کار گزارانى خردمندِ مردمى وفراهم نمودن آسایش مردمان به آنان روش استفاده از پشم کوسفندان و ، ریسیدن پشم را براى پارچه بافی ، دست آموز کردن پرندگان وحشی مانند باز و شاهین و یوز و پرورش ماکیان ( مرغ و خرس ) مى پردازد و به مردم فرمان می‌ دهد که با چهار پایان به مهربانی و نیکى رفتار کنند ودر مردم این باور را فراهم مى آورد که جهان آفرین راستایش کنیدکه مارا براى بهره مندى از آفریدگان خود بر آنها چیره گردانده است

بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانند شان ، جز به آواز نرم
چنین گفت کین را ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
که او، دادمان، بر ددان دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه

این شهریار وزیری داشت به نام شیدسب که از خردمندى و نیکو کاری فراوان بهره داشت ، از ویژه گیهاى این وزیر این بود که کم میخورد، و پیوسته در اندیشه و نیایش خداوند بود، مردم همگی‌ او را دوست داشتند. به کمک راهنمایهای دلسوزانه و خردمندانه او ، نا‌ پاکی و پلیدی در کشور از میان رفته بود وبا داشتن کارگزان شایسته ، شاه آنچنان از بدیها به دور بود که بر چهره اش فره ایزدی مى درخشید


از انجایى که ناپاکى وکردارهاى اهریمنى همیشه آماده خود نمایى هستند ، دیوان وبدخواهان نیز بر آرامش وآسایش مردم رشک بردند وگرد هم آمدند وگردن کشى آغاز کردند

تهمورث وقتی‌ از کار دیوها آگاه شد ، به جنگى نابرابر با سپاه بى شمار آنان روى آورد وبا دانش وهوشیارى وکمک ایردى بر انها پیروز گشت وشکست خوردگان را به بند کشید ، آنان برای جانشان از تهمورث زینهار خواستند و ناسپاسى ونافرمانى را پوزش گرفته وپذیرفتند که در برابر این بخشش هنرهایى راز گونه را به مردم ایران بیاموزند

 

از ایشان، دو بهره، به افسون ببست
دگرشان، به گرز گران، کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند، آن زمان. زینهار
که ما را مکش، تا یکی‌ نو هنر
بیاموزی از ما ، کت آید به بر

شهریار ایران به آنها زینهار داد و از خونشان در گذشت تا راز هایشان را بر گشایند


کی نامدار، دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند، آشکار

دیوهاى رها شده ازبند ، به ناچار فرمان شاه را پذیرا شدند وروش نوشتن وخواندن وآنچه را از دانش مى دانستند به تهمورث آموختند

چو آزاد گشتند از بندِ او
بجستند ، ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو، بیاموختن

دلش را به دانش، بر افروختند

دیوان خواندن و نوشتن، به سى زبان آن روزگار( پارسى . رومى ، چینى ، سغدى ، تازى و…..) را به

تهمورث وکارگزاران او آموختند

 

تهمورث در آبادانى سر زمینش سى سال کوشش نمود ودر پایان بنابرداستانهاى اساتیرى با دسیسه ونیرنگ اهریمن کشته شد او پادشاهى هنرمند وهنرپرور بود و در گسترش فرهنگ کوشید و همه جا در افسانه  از او به نیکى یاد مى شود

 

به باور نیاکان ما ، دیو ها به گونه هاى فراوان رخ مى نمایند مانند دیو دروغ ، دیو خودخواهی و خود بینى ، دیو خشم
دیو نا سپاسى ، دیو رشک وآز ، نیرنگ وفریب ، ستمگرى و زیبا رویانی از این دست .
انها هنگامى در آرامش هستند و سر کشى آغاز نمى کنند که دیونا آگاهى ( جهل ) در میان نباشد ، وقتی‌ دیو جهل در بند وگرفتار است ، برخی‌ از این دیو‌ها کشته مى شوند وبرخى زندانى روان آدمیان وگروه هاى مردمى در آسایش
تهمورث باگسترش دانش و فرهنگ ومبارزه با نادانى نا أگاهى چراغى افروخت که اورا به نماد دربند کشیدن اهریمن زشتى ها در افسانه پایدار ساخت

 

 

 image

برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او، ماند از او، یادگار

این نوشته در خواندنیها ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.