بایگانی ماهیانه: آگوست 2017

سرجوخه جبار !

  میگویند که در روزگار گذشته ژاندامى در یکی ازپاسگاه های ژاندارمری مازندران خدمت میکرد که مشهور بود به ” سرجوخه جبّار” این سرجوخه جبار،مانند بسیاری ازهمکاران خودش در آن روزگار،سوادِ درست حسابی نداشت ولی تا بخواهی زِبل و کارآمد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای سرجوخه جبار ! بسته هستند

حافظ خواجه ى رندان

شعر حافظ سرود عشق و بی‌خودی است و شاعر جز با عشق و بی‌خودی نمی‌تواند اندوه زمانه‌ای را که در فساد و گناه و دروغ و فریب غوطه می‌‌خورد فراموش کند. دنیای او مثل دنیای خیام است. نه در تبسم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای حافظ خواجه ى رندان بسته هستند

نوشته اى از دالتون ترومبو

یادم هست پیش از ازدواج‌، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید. ناگفته هم نماند؛ خودم بدم نمی‌آمد که او این قدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای نوشته اى از دالتون ترومبو بسته هستند

دیدى که چه گفت !

شوخی روزگار است که دوستان ایرج افشار از اهل ادب خواستند که هرکدام مقاله ای به افتخار او بنویسند و نوشتن و دو جلد بعنوانِ “ارجِ ایرج” چاپ شد باری؛ از مخلص نیز خواسته بودند که مقاله ای بنویسم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یاد گذشتگان | دیدگاه‌ها برای دیدى که چه گفت ! بسته هستند

نماد عمر زندگى بى ارزش و فکر کوتاه

روزی در یک مراسم مهمانی دست یک پسر بچه که در حال بازی بود در یک گلدان کوچک و بسیار گرانقیمت گیر کرد. هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای نماد عمر زندگى بى ارزش و فکر کوتاه بسته هستند