آنجا که فریب نمایان مى شود !

 

image

     آن  شغالی رفت  اندر  خم  رنگ
     اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
        شغالی به درونِ خم رنگ‌آمیزی رفت، پی از اندکى درنگ  بیرون آمد, رنگش عوض شده بود.
        هنگامى آفتاب به او مى تابید رنگها می‌درخشید و رنگارنگ می‌شد. سبز، سرخ، آبی و زرد …
       شغال مغرور شد و  گفت : ” من طاووس بهشتی‌ام ” پیش شغالان رفت و مغرورانه ایستاد
        شغالان پرسیدند: چه شده که مغرور و شادکام  هستی؟ غرورداری و از ما دوری می‌کنی؟
        این تکبّر و غرور برای چیست؟ گفت : ” من طاووس باغ بهشتم “
       یکی از آنها گفت: ای شغالک آیا مکر و حیله‌ای در کار داری یا واقعاً پاک و زیبا شده‌ ای؟
      آیا قصدِ فریب مردم را داری؟
      شغال پاسخ داد: در رنگهای زیبای من نگاه کنید , مانند گلستان صد رنگ و پرنشاط هستم
      مرا به زیبایى بستایید  و گوش به فرمان من باشید. من افتخار دنیا و اساس دین و نشانه
      لطف خدا هستم ،  زیبایی من تفسیر عظمت خداوند است دیگر به من شغال نگویید ،
       کدام شغال اینقدر زیبایی دارد که من دارم ، آنها دور او جمع شدند او را به زیبایى و رعنایى ستودند
      و گفتند ای والای زیبا تو را چه بنامیم ؟ گفت: من طاووس نر هستم
     آنها گفتند: آیا صدایت مثل طاووس نر است؟     گفت: نه
     گفتند:  پس طاووس نیستی و دروغ می‌گویی!
     صدای طاووس هدیه اى  خدایی است و تو از ظاهر سازی و ادعا به بزرگی نخواهى رسید .
این نوشته در خواندنیها, هنر و ادبیات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.