فکرمیکردم دولتِ تو بیداراست !

 

image 

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان زند را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد
خان از وی می پرسد که چه شده است این چنین ناله وفریاد می کنی؟

مرد با درشتی می گوید دزد ، همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.

خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟

مرد می گوید من خوابیده بودم

 خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار  و سرمشق آزادگان می شود 

او می گوید : چون فکر می کردم دولت تو بیداراست به همین دلیل من خوابیده بودم!

 خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند وسپس مى افزاید : ” این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم ” 

 
 
این نوشته در خواندنیها ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.