«شهید آمریکایی جنبش مشروطه ایران» هوارد باسکرویل (۱۸۸۵-۱۹۰۹) ﻣﻌﻠﻢ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ ۱۹۰۸ ﺑﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﻤﻮﺭﯾﺎﻝ ﺗﺒﺮﯾﺰ برای ﺗﺪﺭﯾﺲ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪ. ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﻩﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽﺷﺎﻩ قاجار ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ، ﻣﺠﻠﺲ را ﺑﻪ ﺗﻮﭖ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺍﺳﺎﺱ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﭼﯿﺪ ﻭ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﺻﻐﯿﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺩﺭﺱ ﻣﯽﺩﺍﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺷﺮﯾﻒﺯﺍﺩﻩ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻞ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ.
ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺳﺘﺎﺭﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻗﺮﺧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ إﻋﺎﺩﻩ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ ﺑﻪ ﭘﺎﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺩﺳﺘﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻓﻮﺝ ﻧﺠﺎﺕ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪ. ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺎﻟﯽ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻣﺸﻖ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ. ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﯾﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﺳﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺷﺮﯾﻒﺯﺍﺩﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﯾﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﺴﺮ ﮐﻨﺴﻮﻝ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺻﻒ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﺩ، ﺿﻤﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺗﺶ ﮔﻔﺖ: ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﻕ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ، ﺯﺍﺩﮔﺎﻫﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻕ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ۳۰ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ۱۲۸۸ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ در ۲۴ سالگی در «شام غازان» تیر خورد و شهید شد.مردم تبریز پیکر او را طی مراسم بسیار باشکوهی در گورستان آشوریهای تبریز به خاک سپردند.
چندی بعد ستارخان تفنگی را که باسکرویل هنگام نبرد در دست داشت با نام و تاریخ کشته شدنش که روی آن حکاکی شده بود در پرچم ایران پیچید و به انضمام عکسی از افراد فوج نجات برای خانوادهاش در شهر اسپایسر ایالت مینسوتا فرستاد. زنان تبریز نیز قالیچهای با نام و تصویر او بافتند تا برای مادرش بفرستند که این قالیچه هرگز به دست او نرسید. ﻣﺮﮒ ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﺑﺮﺍﯼ آزادیخواهان ﺳﺨﺖ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩ.
این شعر پاسخ سروش اصفهانی از شاعران آزادیخواه دوره مشروطه در وصف او و یارانش به کسانی است که او را از شرکت در مشروطیت خونبار ایران و خطراتش بیم میدادند، امّا او هر بار نمیپذیرفت و آمادگیاش را برای جان باختن در انقلاب ایرانیان، اعلام میکرد.
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم
در کوچه عاشقان نمی رقصیدیم
در محفل عاشقان خوشا رقصیدن
دامن ز بساط عافیت برچیدن
در دست سر بریده ی خود بردن
در یک یک کوچه کوچه ها گردیدن
هرجا که نگاه میکنم خونین است
از خون پرنده ای گلی رنگین است
در ماتم گل پرنده میموید و گل
از داغ دل پرنده داغ آجین است
فانوس هزار شعله اما در باد
می سوزد و سرخوش است و چین واچین است
یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنید
از عشق هر آنچه می رسد شیرین است.
در آتش و خون پرنده پر خواهد زد
بر بام بلند خانه پر خواهد زد
امشب که دوباره ماه بالا آمد
می آید و باز پشت در خواهد زد
یک ساقهٔ سبز در دلم خواهد کاشت
مهتـــاب بر آن شبنم تـر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا می شکفد
خورشیــد به شاخه ها شرر خواهد زد
محمد_کوراوند