ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻲ در جستجوى غذا ﻭﺍﺭﺩ یک کارگاه ﻧﺠﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮد .
آن نجار عادتش ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻮﻗﻊ تعطیل کارگاه وترک محل کار ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻛﺎﺭﺵ ﺭﺍﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ
ﺍﻥ ﺷﺐ نیز ﺍﺭﻩ مورد استفاده روزانه اش را روى میز کار گذارده بود ، ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭدر داخل کارگاه گشت مى زد ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﻩ ﮔﻴﺮ کرد ﻭ ﻛﻤﻲ ﺯﺧمى شد .
ﻣﺎﺭ از این رویداد ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ شد ﻭ به گمان دفاع از خود ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ گرفت ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ شد ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ وگمان داشت که موجود سخت جانى او را مورد حمله قرار داده است واگر اقدام موثرى نکند مرگش حتمى است ﺗﺼﻤﻴﻢ گرفت تا با تمام توان ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛند ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ بنا براین به سرعت وچابکى خودش ﺭﺍ دور اره ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ با قدرت تمام ﻓﺸﺎﺭ داد .!!
روز بعد نجار در ورود به کارگاه با ﻻﺷﻪ زخم آلود وخونین ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ مواجه مى شد که روى میز کار قرار داشت ، مارى که ﺑﺨﺎﻃﺮ بىﻔﻜﺮﻱ ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ در بستر ﻣﺮﺩﻩ افتاده ﺍﺳﺖ .
شاید این تمثیلى از زندگى ما باشد که ﺩﺭﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ در حالیکه ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩ …
انسان در درازاى ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘر نیازمند است که با ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷى خود را از ورطه خطرهایى برهاند که اورا تهدید میکند وتندرستى اش را در مخاطره قرار میدهد
باید به گذشت ﻭ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﺑﺠﺎباور داشته باشیم زیرا ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﻳﺶ ﺑﺎﻳﺴتى ﻭﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛنى !