مهرگان در سروده ها و فرهنگ ِ ایران زمین

image

در ادبیات به ویژه چامه های (شعرهای) پارسی، از مهرگان بسیار سخن به میان آمده است که در این جا تنها نمونه های کوتاهی از آن ها را می آوریم :
مسعود سعد سلمان:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان

مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر

مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ

وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی امروز کرد

بوستان نو شکفته عدل سلطان جهان

منوچهری دامغانی:
شاد باشید که جشن مهرگان آمد

بانگ و آوای ِدَرای ِکاروان آمد
کاروان مهرگان از خَزران آمد

یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
نا از این آمد، بالله نه از آن آمد

که ز فردوس برین وز آسمان آمد
مهرگان آمد، هان در بگشاییدش

 اندر آرید و تواضع بنماییدش
از غبار راه ایدر بزداییدش

بنشانید و به لب خرد نجاییدش
خوب دارید و فرمان بستاییدش

هرزمان خدمت لختی بفزاییدش

قطران

تبریزی:
آدینه و مهرگان و ماه نو

 بادند خجسته هر سه بر خسرو

عنصری:
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال

نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال

دکتر بهرام فره وشی  از برگزاری مهرگان به عنوان جشنی خانوادگی، در بین زرتشتیان یزد و کرمان و نیز ” از آیین قربانی کردن گوسفند، در برخی از روستاهای زردشتی نشین یزد، برای ایزد مهر ” خبر می‌دهد. تا سی سال پیش، زردشتیان کرمان، در این روز، به یاد مردگان، مرغی را کشته و شکمش را با حبوبات و آلو انباشته و به عنوان خوراک ویژه، یادمان مردگان می‌پختند.

زمان برگزاری آیین قالی شویان در مشهد اردهال را جلال ال احمد، با مهرگان هم پیوند می‌داند. صدرالدین عینی در یادداشت‌ها، از جشنی در تاجیکستان و سمرقند یاد می‌کند که هر سال در ماه میزان (مهر ماه) برگزار می‌شد. جشنی که می‌تواند، با همهً دگرگونی‌ها، بازماندهً جشن مهرگان باشد.
ماه مهر و مهرگان، در جامعه کشاورزی، فصل و زمان برداشت، انباشتن فراورده‌ها، پرداختن خراج و مالیات، اندوختن نیازمندیهای زمستانی و گرمی بازارهای موسمی بوده که هنوز – هر چند نه به نام مهرگان – برگزار می‌شود. و نیز با تحول و دگرگونی ای که با گذشت سده‌ها و هزاره‌ها در برگزاری جشن‌ها و آیین‌ها – مانند همهً پد یده‌ها و زمینه‌های فرهنگی – روی داده و می‌دهد، جشن مهرگان تنها به این عنوان که نام روز با نام ماه یکی است برگزار نمی‌شود، بلکه بیشتر داستان و اسطورهً قیام کاوه آهنگر در برابر بیدادگری‌های ضحاک است که یادمان این جشن نمادین می‌باشد. بی گمان، باور و اعتقاد به ایزد مهر و آیین‌های مهری ( میترایی ) که پیش از زرتشت، در هند و ایران وجود داشته، به ماه مهر و جشن مهرگان سیمای دینی بیشتری افزوده بود.

عمرخیام نیشابوری:

که سالنماى  خورشیدی را تنظیم کرده درباره مهر ماه و جشن مهرگان گفته است:

«این ماه را از آن مهرماه گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر، از هر چه رسیده باشد، از غله و میوه نصیب باشد، بدهند و بخورند با هم.». مسعود سعد هم گوشزد کرده است که : روزمهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان / مهر بفزا اى نگار مهرچهر مهربان.
فلسفه آیین های مهرگان سپاسگزاری به درگاه خداوند به خاطر برکاتی که عنایت کرده و تحکیم دوستی و محبت میان انسانها است.

 

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای مهرگان در سروده ها و فرهنگ ِ ایران زمین بسته هستند

تخمِ جن ها در تهران !

 

image

به مناسبت ۱۴ مهرماه روز تهران

زمانی که دوچرخه به تهران آمد برخی مردم به آنهایی که به این مرکب سوار می‌شدند “بچه شیطان” و “تخم جن” می‌گفتند و معتقد بودند که راکبین از طرف شیاطین و پریان کمک می‌شوند چون بغیر از این کسی نمی‌تواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان هم این بود که می‌گفتند مرکبی که اگر کسی آنرا نگه ندارد، خودش نمی‌تواند خودش را نگه دارد چگونه می‌تواند یکی را هم بالای خود نشانیده راه ببرد؟! مخصوصا که با سرعت آدم دونده‌ای هم طی طریق می‌کرده و از هر طرف و سمت، پیچ و خَم بخورد! پس این کار ممکن نیست مگر آنکه خود آن روروئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچۀ جن ها و شیطان ها می‌باشند. چنانکه اولین باری که این مرکب به تهران آورده شد دو پسر بچۀ انگلیسی با شلوارهای کوتاه در میدان مشق آنها را به نمایش مردم گذاشتند . پیرها و سالمندانی که به تماشایشان رفتند بسم الله گویان و لاحول زنان و شگفت زده که گویی به تماشای غول و آل و پریزاد رفته اند باز میگشتند و آمدن دوچرخه را یکی از علائم ظهور میگفتند.
اولین دوچرخه سازی به معنای واقعی خود یعنی هم کرایه دوچرخه و هم تعمیر آن بود ده دوازده دکان بالاتر از شمس العماره قرار داشت و متعلق به “حسین آقا شیخ” بود. این حسین آقا با شهامتی غیر قابل انکار بر خلاف قدیمی ها که هر پدیدۀ تازه و نوظهوری را تکفیر و تحریک می‌کردند، چند دستگاه از آنها را خریده در اختیار مردم می‌گذارد و چون این وسیله به سرعت مورد استقبال نوجوانان و جوانان واقع می‌شود، ارمنی ای بنام “ادیک” در اول خیابان منوچهری دکان دیگری دایر می‌نماید و کم کم دکانهای دیگری به آنها اضافه شدند و دوچرخه عمومیت پیدا کرد.

 

       بر گرفته از  طهران قدیم

 

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای تخمِ جن ها در تهران ! بسته هستند

مردان جهان ! دارید از دست مى روید !

 

در بانک نشسته‌ام و منتظرم تا دستگاه فراخوانِ نوبت؛ شماره‌ام را اعلام کند. در مقابل باجه شماره ۳، زن و مردی تقریباً سی‌ساله نشسته‌اند. هر بار که کارمند بانک چیزی می‌گوید چشم‌های مرد گرد می‌شود، به‌صورت زن نگاه می‌کند و به‌آرامی می‌پرسد: چی میگه؟ گوش‌های او سنگین نیست. او اعتماد بنفس ندارد و از زن می‌خواهد که صحبت‌های کارمند بانک را برایش توضیح دهد تا او بتواند بفهمد. زن اعتماد بنفس دارد و خوب حرف می‌زند و نقش دیلماج شوهرش را ایفاء می‌کند

این روزها موقع عبور از مقابل فروشگاه‌های مختلف شهر، می‌بینم که زنان در حال حرف زدن با فروشندگان هستند و شوهرانشان درحالی‌که حدود نیم متر عقب‌تر از آن‌ها ایستاده‌اند فقط سرشان را تکان می‌دهند. زنان از فروشگاه‌ها کاتالوگ می‌گیرند و با دقت آن‌ها را می‌خوانند.

ظاهراً این روزها این زنان هستند که می‌دانند کابینت آشپزخانه چگونه باشد بهتر است، خرید کدام خودرو با صرفه‌تر است، آداب رفتار در رستوران چگونه است و با گارسون چگونه باید حرف زد، با توجه به بودجه خانواده، سفر به کدام کشورها باصرفه‌تر است و منظور کارمندان آژانس‌های مسافرتی از برخی اصطلاحات فنی چیست، برای بیماری‌های مختلف مصرف کدام داروها بهتر است، هم‌اکنون فیلم‌های خوب سینماها کدام اند و بچه‌ها برای رشد بهتر به چه کلاس‌های آموزشی نیاز دارند. اساساً گویی زنان قواعد زندگی در جامعه جدید را یاد گرفته‌اند و تلاش می‌کنند بیشتر هم یاد بگیرند و در مقابل، مردان در این خصوص روزبه‌روز اعتماد بنفس خود را از دست می‌دهند و به حاشیه می‌روند.

چند روز قبل گزارشی ملی می‌خواندم که نشان می‌داد مطالعه کتاب در بین زنان، در مقایسه با مردان بیشتر است. آنان بیشتر کتاب می‌خرند. این روزها بیشتر دانشجویانم در کلاس‌ها؛ دختر هستند. خیلی از رشته‌های علوم انسانی این‌طور شده است. آمار رسمی هم از افزایش تعداد دختران دانشجو نسبت به پسران حکایت دارد.

معمولاً دختران دانشجو بهتر صحبت می کنند. با زمانه، خوب پیش می‌روند. روابط عمومی خوبی دارند. به‌اندازه خودشان مطالعه می‌کنند و برخلاف پسران که عمدتاً با رخوت و بی‌انگیزه به دانشگاه می‌آیند، آنان با انگیزۀ پیشرفت در جامعه، هرروز صبح با اشتیاق به دانشگاه می‌آیند. به فعالان اجتماعی مختلف فکر می‌کنم و می‌بینم که تعداد زنان در بین این فعالان روزبه‌روز بیشتر می‌شود.
@chehel_salegi

به انجمن‌های خیریه فکر می‌کنم و می‌بینم که زنان نقش پررنگی در آن‌ها دارند. به اعتراضات مدنیِ سال‌های اخیر فکر می‌کنم. برای مثال صف اول بیشتر تجمعات محیط زیستی را زنان تشکیل داده‌اند. شاید آرایشگاه‌ها مملو از زنان باشد ولی هم‌زمان کلاس‌های آموزشی مختلف از زبان انگلیسی تا آموزش برنامه‌نویسی اندروید، تا مولاناشناسی مملو از زنانی است که انگیزه فراوانی برای پیشرفت دارند.

مطالعه اخیر ما نشان می‌دهد که بیشتر زنان عضو کانال‌های تلگرامی هستند که فن یا مهارتی را برای زندگی بهتر آموزش می‌دهند. زمانی زنان در مهمانی‌ها فقط از مانیکور ناخن و مشِ کرم کاراملی حرف می‌زدند و مردان از سیاست، اقتصاد و زندگی روزمره. به‌تدریج شاهد هستیم که در مهمانی‌ها، زنان علاوه بر حرف زدن درباره هایلات شکلاتی مو و ماسک‌های میوه‌ای صورت، درباره آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌اند، محیط‌زیست، حقوق شهروندی و جریان پست‌مدرن فرانسوی صحبت می کنند.

ولی در مقابل مردان عموماً از بهترین زمان برای خرید خانه، مغازه‌های فروش لاستیک‌های دورسفید ماشین که خیلی ماشین را قشنگ می‌کند و درنهایت نشان دادن کلیپ‌ها و گیف های سکسی به همدیگر.
شکی نیست که اشتیاق زنان برای پیشرفت و ورود به عرصه‌های گوناگون اجتماعی علل مختلفی دارد. معمولاً گروه‌های اجتماعی که تجربه به حاشیه رانده شدن و نادیده گرفته شدن را دارند با گشایش فرصت‌های هرچند کوچک، تلاش می‌کنند تا به نحو احسن از آن فرصت‌ها استفاده کنند و خود را به اثبات برسانند.

ولی به‌عنوان یک جامعه‌شناس، از آینده چنین تغییری در جامعه ایرانی نگران هستم. قطعاً درک می‌کنید که نگرانی‌ام از پیشرفت زنان نیست. پیشرفت زنان را امری نرمال و در راستای تحولات اجتماعی می‌دانم. نگرانی‌ام از عقب ماندن مردان است. پیش‌بینی‌ام آن است که اگر این روند به همین شکل پیش رود در یکی دو دهه آینده شاهد مردانی آویخته، در مقابل زنانی فرهیخته خواهیم بود. منظورم مردانی آویخته به جریان مدرنیسم اجتماعی با سنجاق است که هرلحظه امکان افتادن آن‌ها وجود دارد، این وضعیت پیامدهای خودش را خواهد داشت.

حسادت، لجبازی، احساس سرخوردگی و پنهان شدن در پشت تعصبات به قصد اذیت کردن زنان توسط مردان و در کل عمیق‌تر شدن تفاوت نگاه و نگرش به زندگی بین زنان و مردان از جمله آن‌هاست.

                                                                                 دکترفردین علیخواه

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای مردان جهان ! دارید از دست مى روید ! بسته هستند

تنها ترین نهنگ جهان

  1.  تنها ترین نهنگ جهان ، عنوانی بود که نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۴ به یک وال آبی داد! ، قضیه از این قرار بود که تنهاترین نهنگ ، نهنگی بود که دانشمندان او را از سال ۱۹۹۲ تحت نظر داشتند تا بالاخره علت تنهایی‌اش را کشف کردند!

    نهنگ ۵۲ هرتزی ، نامی بود که دانشمندان پس از ضبط صدایش برای او در نظر گرفتند . محدوده صوتی آواز وال‌های آبی بین ۱۵ تا ۲۰ هرتز است در حالی که آواز این نهنگ فرکانسی معادل ۵۲ هرتز داشت ، در نتیجه توسط هیچ نهنگ دیگری قابل شنیدن و شناسایی نبود ….

    این داستان شاید حکایت تنهایی خیلی از ما باشد ، سخن گفتن و زیستن در آواها ، رویاها و دنیاهایی که توسط دیگران قابل دیدن، شنیدن و درک کردن نیست .

    #image

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای تنها ترین نهنگ جهان بسته هستند

داستانى از گلستان سعدى

image
پارسا زاده‌ای را نعمت بی کران از ترکه عمان به دست افتاد فسق و فجور آغاز کرد مبذّری پیشه گرفت فی الجمله نماند از سایر معاصی منکر،ی که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد.
چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد، خشک رودی
عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت راحت عاجل به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رأی خردمندست:
برو شادی کن ای یار دل فروز
غم فردا نشاید خورد امروز
هر که علم شد به سخا و کرم
بند نشاید که نهد بر درم
دیدم که نصیحت نمیپذیرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمیکند ترک مناصحت گرفتم و روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته‌اند بلِّغ ما عَلیکَ فانَ لَم یَقبلو ما عَلیک
گر چه دانی که نشنوند بگوی
هرچه دانی ز نیک و پند
زود باشد که خیره سر بینی
به دو پای اوفتاده اندر بند
تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم که پاره پاره به هم بر میدوخت و لقمه لقمه همی‌اندوخت دلم از ضعف حالش به هم بر آمد، مروّت ندیدم در چنان حالی ریش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن پس با دل خود گفتم:
حریف سفله اندر پای مستی
نیندیشد ز روز تنگدستی
درخت اندر بهاران بر فشاند
زمستان لاجرم بی برگ ماند

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای داستانى از گلستان سعدى بسته هستند