تفاوت بین ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم

تفاوت بین ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم

یگ نقاشی از یک انقلابی فرانسوی با نام ژاک لویی داوید وجود دارد که به خوبی نمایان کننده تفاوت بین ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم می باشد . این اثر در سال ۱۷۸۹ با نام ”تبرداران برای بروتوس جسد پسرانش را می‌آورند“ نقاشی شده است . لوسیوس بروتوس رهبر نبرد بر ضد سلطنت ، پسرانش را به دلیل مبارزه در کناره پادشاه تارکوین محکوم به مرگ می کند . این آغاز جمهوری باستانی روم می باشد . بروتوس با این کار نشان می دهد که خانواده اش در برابر جمهوری برای او ارزشی نداشته و وفاداری او تنها به فاشیس و جمهوری روم (دولت) می باشد . در مقابل ژرمن ها دارای سنت اولویت قرار دادن نژاد، خون و خویشاوند می باشند .
یک آلمانی ترجیح می دهد به تبعید رود تا اینکه به دلیل تفاوت دیدگاه سیاسی با پسرانش آن ها را به خاطر دولت بکشد . ژرمن ها به دلیل حق طبیعی حفاظت از خون ، نژاد و خانواده شناخته شده می باشد . فاشیس (تبرپوش) اشاره به پیچیده شدن تکه های چوب همراه با یک تبر دارد و بر این دلالت دارد که مردم به دولت گره خورده اند و تبر نشان دهنده قدرت این پیوستگی می باشد . به صورت خلاصه تر می توان گفت این پیوستگی ، دولت بسیار قدرتمندی ایجاد می کند .
این تفکر سیاسی از فاشیسم توسط بنیتو موسولینی پیش از جنگ جهانی دوم در ایتالیا ایجاد شده بود . موسولینی تحت تاثیر بسیاری از جمهوری روم باستان بوده است و جنبش فاشیستی را براساس آن در سال ۱۹۱۹ پایه گذاری کرد و نام ”Fasci Di Combat“ به معنای ”دسته های مبارز“ بر آن نهاد . در آن زمان سوسیالیست ها خواهان ایجاد اتحادیه قدرتمندی بودند و ایده دسته ها نیز در بین آن ها محبوبیت داشت . موسولینی نیز خود در ابتدا یک چپ گرای سوسیالیست بوده و تفکرات ضد ملی گرایی داشت ولی رسیدن به فاشیسم موجب به تغییر اساسی در تفکرات او شده و تبدیل به یک ضد کمونیست ملی گرا می شود .
در جمهوری روم قانون بر نژاد مقدم بوده است و این امر مشخصه فاشیسم می باشد . واژه پادشاه برگرفته شده از واژه خویشاوند است . در ناسیونال سوسیالیسم همانند سلطنت سنتی انسجام ملی نژادی بسیار مهم می باشد ، در دموکراسی فردیت در اولویت قرار دارد و زمانی که دولت در اولویت قرار می گیرد شما به فاشیسم خواهید رسید .
یکی از ویژگی های فاشیسم تعلق دادن حق شهروندی به اتباع خارجی می باشد که با دولت همکاری دارند و یا حامی آن هستند . در روم باستان نبردهای بزرگی برای مبارزه با این رویه انجام شد ولی در آخر اتباخ خارجی و بیگانگان اجازه دریافت حق شهروندی را دریافت کردند تا رومی محسوب گردند . در این رابطه می توان دولت های فاشیستی اسپانیا (با حکومت فرانکو) و ایتالیا را مثال زد که برپایه خون و پیوند ملی نژادی به وجود نیامده بودند بلکه حتی شاهد این هستیم که فرانکو از بیگانگان مراکشی برای تجاوز به زنان سفیدپوست در شهرهایی که برچسب کمونیستی خورده بودند استفاده کرد .
از آنجایی که در جمهوری روم اتباع خارجی نیز اجازه دریافت شهروندی را داشتند شاهد پیوند ضعیف نژادی تاکنون هستیم . البته احساس میهن پرستی و وفدارای دودمانی وجود داشته است ولی مفهوم نژاد در ایتالیا بسیار ضعیف گردیده و تنها به عنوان نوستالژی افتخار آمیز از نخستین دوره های روم باستان باقی مانده است . در این سیستم مشاهده می کنیم احساس میهن پرستی تنها به دولت وفادار است و به همین دلیل است که می بینیم فاشیسم در ایتالیا و دیگر ملت های جنوب اروپا که نژاد در آن به عنوان عامل تجزیه شناخته می شود تناسب دارد . هرچند با ایجاد سیاست های حمایت از نژاد در طول نسل ها این رویه نیز تغییر خواهد کرد .
برنامه ناسیونال سوسیالیسم تنها توسط هیتلر ایجاد شده و کارایی خودش را اثبات کرده است ، پیش از اینکه هیتلر از وجود موسولینی آگاهی یابد وقایع در حال اتفاق در ایتالیا را بررسی کرده و آن ها را مهم می دانست . راه پیمایی موسولینی درسال ۱۹۲۲ در روم باعت تحت تاثیر قرار گرفتن هیتلر شد . در مقابل هیتلر نیز منبع الهام بخش برای موسولینی بود و همین الهم بخشی باعث شد تا موسولینی مشخصه وفاداری نژادی را درون فاشیسم ایتالیا بکند . در ابتدا این دو رهبر رفتار خصمانه ای با یکدیگر در پیش گرفتند تا آنجایی که موسولینی در سخنرانی های عمومی خود هیتلر را به عنوان یک ”بربر“ و ”****(به دلیل نامناسب بودن قرار داده نشده است)“ معرفی می کرد ولی در نهایت به یکدیگر نزدیک شده و تبدیل به دوستان صمیمی می گردند تا آنجایی که هیتلر یک ماموریت را در برای نجات موسولینی در زمانی که او به زندان فرستاده شده بود سازماندهی می کند .

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.