خوش شناسى عمادالدوله دیلمى در شیراز

نقل است که بخت و اقبال عماد الدوله دیلمی از کودکی بلند بود و در بازی های کودکانه نیز مسکوکات طلا میافت. تا اینکه او پس از شکست دادن «یاقوت» حکمران خلیفه در فارس و فتح آن دیار، یک روز دستور داد که خیاطی را حاضر کنند، تا لباسی فاخر برای او بدوزد. سپس در کاخ شاهی شیراز مشغول استراحت شد تا اینکه خیاط را حاضر کردند.

عمادالدوله چوبی را برای اندازه گیری لباس خواست و در همین موقع، خیاط که گوشش کمی سنگین بود، گمان کرد که می خواهند او را به چوب ببندند و فوری خود را به دست و پایِ عمادالدوله انداخت و شروع به لابه و زاری کرد!! عمادالدوله که متحیر شده بود، پرسید چه شده است؟! خیاط گفت اگر مرا امان دهید تمامی لباس های فاخر و پارچه های نفیسِ #یاقوت ، حکمران خلیفه را که نزد من است برای شما خواهم آورد و ……چنین شد.

چندی گذشت و نزدیک ظهر در حالی که عماد الدوله بر روی تخت خویش دراز کشیده بود، متوجه ماری شد که از سوراخی سرش را بیرون آورد! از ترس جانش دستور داد تا دیوار را خراب کنند. تا اینکه پس از خراب کردن دیوار متوجه حجره ای مخفی شدند و مشخص شد که تمامی ‌طلاها و اموال و گنج حکمران خلیفه که از مردم فارس گرفته بود در آن حجره پنهان بوده است که امیر خوشنام دیلمی با خوش شانسی بسیار توانست این ثروت بزرگ را به دست آورد.
.
«از کتاب هفت قرن مبارزه سیاسی ایرانیان با #امویان و #عباسیان – #عبدالرفیع_ حقیقت – جلد دوم»
.
.

این نوشته در خواندنیها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.