دیدى که چه گفت !

شوخی روزگار است که دوستان ایرج افشار از اهل ادب خواستند که هرکدام مقاله ای به افتخار او بنویسند و نوشتن و دو جلد بعنوانِ “ارجِ ایرج” چاپ شد
باری؛ از مخلص نیز خواسته بودند که مقاله ای بنویسم و نوشتم. ولی وقتی کتاب از چاپ درآمد همه تعجب کردند که چرا مقاله ای از باستانی پاریزی که یکی از ارادتمندان واقعی و دوست قدیمی ایرج افشار است، در آن نیست! بعد فهمیدم که آنها حق داشتند که چاپ نکردند! زیرا مقالهٔ من “سنگ قبر” نام داشت. آخر، این درست است که آدم در حیات کسی برایش یادواره و ارجنامه چاپ کند و یک مقاله اش دربارهٔ سنگ قبر باشد؟!!
بنابراین مقاله را نگاه داشتم برای بعد از مرگ خودم و شعری نیز نوشتم برای سنگ قبر خودم.

[[[ برای سنگ مزارم ]]]

 یک عمر شدیم، محوِ تاریخ و سیَ

وز جمـــــله علل، باز گرفتیم خبــــــــر
 

حق بود که علت العلل بود و دگــر

 باقـــــی همگی عوارضِ زود گـــــــذر

 پاریــــــــزی اگر قصــــــــهٔ بســـــیار شنُفـــــت

یک قصه نگفت، جــز که صد قصه نهفت

 شب آمـــــــد و، قصه گو به آرامـــــی خفت

 هرکس که شنید، گفت: دیدی که چه گفت؟

                                                  دیدی که چه گفت؟ ……

image

این نوشته در یاد گذشتگان ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.