یکى بود یکى نبود

 

محمدعلى جمال زاده

محمدعلى جمال زاده

برای افرادی که این روزها، روزگار جوانی خود را می گذرانند، نام محمدعلی جمالزاده یا خودمانی تَرَش جمالزاده، پیش از هر چیزی یادآور داستان کوتاه و طنزآمیز «کباب غاز» است که در کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان، موجبات انبساط خاطر بسیاری از دانش آموزان امروز و دیروز بوده است. البته به خاطر یادآوری بهتر باید از نام کامل این داستان که عبارت بود از «کباب غاز یا رساله ای در حکمت مطلقه از ماست که برماست» استفاده کنیم. به این ترتیب و پس از گذر از این خاطره بازی کوتاه، بد نیست که در حوالی پانزدهمین سالروز درگذشت این نویسنده شهیر ایرانی، ساعتی را با یاد و خاطره جمالزاده بگذرانیم، ساعتی که به احتمال زیاد درمقابل بیش از یک قرنی که او درمیان ما زندگی کرد، خیلی ناچیز به نظر می رسد.

بیش از یک قرن

موارد بسیاری در زندگی جمالزاده وجود دارد که سبب تفاوت او با بسیاری از هم نسلانش می شود اما درمیان این همه تفاوت، عمر طولانی این نویسنده شهیر است که به بیش از یک قرن می رسد. محمدعلی جمالزاده در سال ۱۲۷۰ خورشیدى در اصفهان به دنیا آمد (دوران ولادت او همزمان بود با اولین سال حکومت مظفرالدین شاه قاجار) و در روز هفدهم آبان ماه سال ۱۳۷۶ خورشیدى در شهر ژنو سوئیس چشم از جهان فروبست. براساس نوشته ها و مقالاتی که درباره زندگی جمالزاده منتشر شده است این طور برداشت می شود که سال های پایانی عمر او نیز به فعالیت های ادبی و ارتباط با اهل قلم طی شده است و به سبب این عمر ۱۰۶ ساله، جمالزاده صاحب نگاهی فراگیر و گسترده شده بود. با نگاهی گذرا می توان گفت که جمالزاده در عمر خود، خاطراتی از دوران ۳ پادشاه پایانی حکومت قاجار، جنگ جهانی اول، حکومت پهلوی اول، جنگ جهانی دوم، حکومت پهلوی دوم، انقلاب اسلامی ایران و بسیاری از اتفاقات بزرگ قرن اخیر را در ذهن داشته است.

مجموعه داستانِ «یکی بود یکی نبود» بنا به تایید بسیاری از محققان، بهترین اثر داستانی جمالزاده است و از سویی بیان گر پیشگامی جمالزاده در خلق داستان کوتاه در ادبیات ایران است. خود او معتقد است به این وسیله، سبک جدیدی را وارد ادبیات فارسی کرده است، هرچند که درجایی دیگر گفته است «یکی بود یکی نبود» جنبه آسمانی دارد و اگر او این اثر را نمی نوشت، به طور حتم شخص دیگری آن را می نوشت که خوشبختانه این افتخار و موهبت نصیب او شد.

جمالزاده در این کتاب، نابه سامانی های جامعه درهم و برهمی را توصیف می کند که پس از سرکوب مشروطیت، دچار هرج ومرج شده است. او همچنین، حکام و صاحبان قدرت زمانه را مسئول این آشفتگی ها معرفی می کند و با زبان طنزآمیزی که ویژه اوست به انتقاد از جامعه می پردازد. برخی، اولین داستان های کوتاه جمالزاده را آغازگر ادبیات واقع گرا (رئالیستی) فارسی و جزو شاهکارهای ادبیات معاصر به شمار می آورند و او را با عناوینی مانند «پیشگام رمان نویسی فارسی» و «مبتکر یک سبک ادبی جدید» یاد می کنند. با این همه می توان گفت در تمامی نقدها و تحقیقاتی که از گذشته تا به امروز درباره جمالزاده نوشته شده است، یکی بود یکی نبود، یک حضور همیشگی داشته و همواره مورد توجه منتقدان بوده است. داستان های این مجموعه عبارت اند از: «فارسی شکر است، رجل سیاسی، دوستی خاله خرسه، درد دل ملا قربانعلی، بیله دیگ بیله چغندر، ویلان الدوله.»

داستان کوتاه

عمر داستان های بلند ادبیات جهان به اوایل قرن هفدهم میلادی بازمی گردد درحالی که داستان کوتاه عمر کوتاه تری دارد و اولین نشانه های حضور داستان کوتاه در جهان ادبیات در سال های ابتدایی قرن نوزدهم میلادی مشاهده می شود. یعنی همان دوران که «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه مشغول نوشتن داستان های کوتاهی چون «مرگ سرخ» و «شنل» شدند تا خود را به عنوان پیشگامان داستان کوتاه معرفی کنند. با این همه، عمر داستان کوتاه در ادبیات فارسی از این هم کوتاه تر است و براساس توافق بسیاری از صاحب نظران، تولد داستان کوتاه فارسی مصادف با زمانی است که جمالزاده، حکایت «فارسی شکر است» را در حضور همکارانش خواند. ماجرا از این قرار بود که در سال های پس از جنگ جهانی اول، گروهی از نویسندگان مجله «کاوه» هر هفته گرد هم می آمدند و مقالاتشان را می خواندند، جمالزاده هم که جوان ترین عضو گروه بود در یکی از این نشست ها به جای یک مقاله جدی سیاسی تصمیم می گیرد نوشته ای طنزآمیز که به گفته خودش محض «تفریح خاطر» نوشته بود را برای جمع بخواند. با این حال، نوشته کوتاه جمالزاده آن قدر مورد توجه جمع قرار می گیرد که یکی از باسابقه ترین ادیبان جمع به نام «محمد قزوینی»، لقب «قند پارسی» را به نوشته نویسنده جوان می دهد؛ این اثر که در اصل «فارسی شکر است» نام داشت در سال ۱۳۰۰ شمسی در نشریه «کاوه» به چاپ می رسد و جای پای خود را به عنوان نقطه عطفی در صنعت داستان نویسی فارسی تثبیت می کند. راوی داستان «فارسی شکر است»، فردی ایرانی است که پس از ۵ سال دربه دری و خون جگر خوردن، به وطن بازگشته است؛ اما در بدو ورود با برخورد نامناسب کرجی بان ها، حمال های انزلی، ماموران تذکره و فراشان حکومتی مواجه و به عنوان یک فرد خارجی به طور موقت بازداشت می شود.

و اما جمالزاده این چنین بود…

درمورد تاریخ دقیق تولد جمالزاده صحبت ها بسیار است، چنان که در برخی منابع تاریخ تولد او سال ۱۲۷۴ شمسی و در برخی دیگر، ۱۲۷۰ خورشیدى ذکر شده است؛ هرچند که گفته می شود خود او بر اساس اسناد تاریخی موجود، سال ۱۲۷۰  خورشیدی را به عنوان تاریخ تولدش پذیرفته بود. این موضوع در برهه ای از دوران زندگی وی چنان محل بحث بوده که سبب شده او در نامه ای خطاب به یکی از دوستانش بنویسد: «تاریخ تولدم را خواسته بودید، دوستان آن را از جمله اسرار مگو می دانند؛ ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم تاریخ وفاتم روشن تر از تاریخ تولدم خواهد بود؛ شاید نتیجه آشنایی من با قلم و قرطاس (کاغذ) همین باشد.» پیوند مستحکمی که توسط جمالزاده میان ادبیات فارسی و سبک داستان نویسی غربی ایجاد شد برای بسیاری از اندیشمندان این سئوال را مطرح کرده است که او این همه اشراف بر ادبیات و فرهنگ این سرزمین را چگونه کسب کرده است. هرکس که داستان های جمالزاده را بخواند شاید باور کند که او تمام عمر طولانی اش را در ایران گذرانده است که این چنین از این آب و خاک می نویسد اما جالب این جاست که او درمجموع، ۱۳ سال از عمر ۱۰۶ ساله اش را در ایران گذراند و باقی عمر را در پاریس، برلین، سوئیس و دیگر شهرهای اروپا گذراند و عجیب آن جا که هیچ گاه از زندگی اش در فرنگ، چیزی ننوشت. اما با همین عمر کوتاه زندگی در ایران چنان منشاء اثر بود که برای همیشه در ادبیات کشور ماندگار خواهد بود، به هر حال بنا نیست در هر دهه یا قرنی کسی پیدا شود که چنین تحولی را هم در شکل داستان نویسی و هم در گزینش واژگان و استفاده از فرهنگ عامیانه در آن ایجاد کند و چنین کارکرد عظیمی به مثل و اصطلاحات بدهد که در حین روایت یک داستان شیرین و بخش زیادی از هویت ادبی یک کشور احیاء شود و همه این ها دلیلی است برماندگاری جمالزاده در ادبیات کشور و این که او را پدر داستان نویسی لقب داده اند.

نویسنده: علی نیک‌فرجام

این نوشته در یاد گذشتگان ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.