بایگانی ماهیانه: دسامبر 2015

چشمانش را دیدم ، دلم را ربود

  گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت… ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ… ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد! ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو. ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ؟!! … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای چشمانش را دیدم ، دلم را ربود بسته هستند

آریو برزن تک سوار دلیر

  اسکندر فقط بیست روز بر شهر شوش تاخت و مردمان آن دیار و سربازان در برابر لشگر مقدونیه ایستادگی بسیاری کردند ولی دفاع از شهر بی‌حاصل بود و شوش نتوانست در مقابل لشگر ویرانگر اسکندر دوام بیاورد و سقوط … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای آریو برزن تک سوار دلیر بسته هستند