بایگانی ماهیانه: ژوئن 2018

حماسه ابوالفتح خان !

ابوالفتح خان، خان نبود، دزد بود. آفتابه دزدی می‌کرد. می‌رفت و از خانه های مردم آفتابه ها و دمپایی ها را از دم دستشویی ها جمع می‌کرد و می‌برد. آن زمانها دستشویی ها اکثرا توی حیاط خانه ها بود و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای حماسه ابوالفتح خان ! بسته هستند

شکنجه سفید در مدارس

اگر فرزندمان از مدرسه به خانه بیاید و بگوید معلمم گوش مرا پیچانده یا ناظم مدرسه بر سر من فریاد کشیده است بلافاصله واکنش نشان می دهیم، چرا که سلامت جسمی و روانی فرزندمان برایمان مهم است اما اگر فرزند … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای شکنجه سفید در مدارس بسته هستند

نه ! همیشه جنگیدن خوب نیست

ﻭﻗﺘﻰ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺏ ﺑﮕﺬﺭﺍﻧﻰ، ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺤﻈﻪ هایت  ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﻰ ﮐﻨﻰ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻫﺎﻯ ﮐﻮﭼﮑﺸﺎﻥ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺭﮔﯿﺮ حسادت  ﻫﺎ ﻭ ﮐﯿﻨﻪ ﻭﺭﺯﻯ ﻫﺎﻯ ﺑﭽﻪ ﮔﺎﻧﻪ ﺍﻧﺪ … ﯾﺎ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ … ﺑﺮﺍﻯ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای نه ! همیشه جنگیدن خوب نیست بسته هستند

دستم از گور بیرون است !

آقاجان بعد از فوتش ، درست مثل گروهبانی که یکمرتبه به درجه تیمساری رسیده باشد، تغییر شخصیت داد و خلق و خویش عوض شد. . دم به دم به خواب این و آن میامد و دستورهای جورواجور صادر میکرد و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای دستم از گور بیرون است ! بسته هستند

خاطرهاى آموزنده از یک آموزگار

خاطره واقعى آموزگارى  تعریف می‌کرد: در مدرسه ابتدایی بودم مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم به نیت این که آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان پدر و مادرشان هم دعوت مراسم اند و بچه‌ها در مقابل آموزگاران … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای خاطرهاى آموزنده از یک آموزگار بسته هستند