بایگانی برچسب: s

خاطره شیرین راننده تاکسى مشهدى

امروز فِک کنم از دنده راس وَرخواستُم بیگی نَگی حالُم سر جاش بود. خدایم هوامِ داشت هَموجور، با خودُم گُفتُم بُرُم راهَن بَلکَم یَک دَربستی بخوره، هم اول صبح یک مسافر خدا انداخت تو تورمان، اویم چی مسافِره چرب و چیلیی. نیشَست تو ماشین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای خاطره شیرین راننده تاکسى مشهدى بسته هستند