بایگانی برچسب: s

قضا عمر نیکان چه کوته نویسد !

در سوک مهر بانو وحیده فرمانى که افکند از اول بساط جدایى که هرگز مبادش زمحنت رهایى فلک ، مهربانى جدا کرد از ما چه سخت است از مهربانان جدایى یکى نازنین سر گران کرد با ما که هرگز نبودش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یاد گذشتگان | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای قضا عمر نیکان چه کوته نویسد ! بسته هستند

نو بهار دگرى آمد وما گل کردیم

داغ امید به دل ماند و تحمل کردیم آرزو مرد شنیدیم و تجاهل کردیم کاسه ی صبر عجب نیست که لبریز شود زانچه یک عمر شنیدیم و تحمل کردیم بلبل فصل خزانیم و ز گلریزی اشک آشیان را به نظرها … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای نو بهار دگرى آمد وما گل کردیم بسته هستند

دامن ز تماشای جهان چیده گذشتیم

دامن ز تماشای جهان چیده گذشتیم چون باد ازین باغ خزان دیده گذشتیم  رفتیم به گل چیدن و از ناله ی بلبل از خیر گل چیده و ناچیده گذشتیم  گامی ننهادیم که عیبی نگرفتند از همرهی مردم سنجیده گذشتیم  بس … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای دامن ز تماشای جهان چیده گذشتیم بسته هستند