اسفندیار شاهزاده بلند آوازه ونیکو کار کیانى در سرانجامى شوم که پدرش گشتاسپ براى او فراهم آورده به دست جهان پهلوان رستمِ دستان کشته میشود ، پشوتن ( خردمندِ فرزانه ) که مانند همه ایرانیان نتوانسته از برخوردِ دو پهلوانِ پاکنهاد جلوگیرى نماید این چنین مرثیه سرایى میکند
پشوتن همی گفت رازِ جهان
که داند ز دین آوران و مهان
چو اسفندیاری که از بهر دین
به مردی برآهیخت شمشیر کین
جهان کرد پاک از بدِ بت پرست
به بد کار هرگز نیازید دست
به روز جوانی هلاک آمدش
سرِ تاجور سوی خاک آمدش
بدی را کزو هست گیتی به درد
پر آزار ازو جان آزاد مرد
فراوان برو بگذرد روزگار
که هرگز نبیند بدِ کارزار