
امام زادگان کجور مازندران
امام زادگان کجور مازندران
تا ۱۳۴۸ کسی از این سند جالب عصر مغول خبر نداشت تا اینکه یکی دو روز کنگره خواجه رشید در تبریز نیز برگذار شد و من و دیگر اساتید دانشگاه را به بازدید ربع رشیدی بردند که ناگهان مردی با یک کتاب بزرگ و سنگین، میان جمع ما آمد و گفت: این وقفنامه خواجه رشید است و امضاء و تصحیح او را دارد، آنرا بخرید و نگه دارید. قیمت پیشنهادی اش سی چهل هزار تومان بود. جلسه ای برگزار شد ولی بعضی رفقا قبول نداشتند و میگفتند تنها سندی است مربوط به ایران و باید بی چشم داشت به موزه بسپارد.
من گفتم: سخنتان درست است اما درنظر دشته باشید که خانواده ای ۶۵۰ سال که معادل بیست نسل است، این کتاب را نگاه داشته اند و در برابر همه مهاجماتی که به تبریز شده، همچون عبور تیمور لنگ، کشتارها و هجوم های متعدد عثمانی ها، قتل و غارت مهاجمان روس و داستان ترکمانچای، زد و خوردهای ترک ها و ارمنی ها، وقایع مشروطه و در هم پاشیدگی آذربایجان پیشه وری، هریک از اینها ایجاب میکرد که صدها امثال این سند را نابود یا خارج سازند، همانطور که پس از حمله اسکندر و اعراب و مغول و ترک و روس، بارها چنین شده است. بسا بوده باشند کسانی که نتوانستند دختر و فرزند خود را از چنگ مهاجمان نجات دهند! ولی به حفظ این ذخیره گرانبها پرداخته و آنرا خانه به خانه و شهر به شهر همراه برده و شاید هم لای دیواری حفظ کرده اند.
ششصد سال گذشته، اگر روزی یک تومان به ایشان بدهید که از دستمزد نگهداری یک گوساله در دهات ما هم کمتر است، می شود صدها هزار تومان. لااقل چهل هزار تومان را به این خانواده شریف تبریزی بدهید که دستمزد ایران بانی آنهاست….. مرحوم مجتبی مینوی تحت تاثیر حرف من قرار گرفت و همانطور که اشک هایش را پنهان می کرد، اشاره ای به ایرج افشار کرد و صاحب کتاب را راضی کردند.
حالا که دوران انقلاب و حکومت اسلامی را می گذرانیم، اخیرا شنیدم اداره اوقاف آذربایجان از مولفین چاپ جدید کتاب خواسته است که تاییده برای ضبط املاک وقفی خواجه بدهند!!! یعنی درواقع دست بگذارند روی ثلث املاک آذربایجان و همدان و اصفهان و حتی کرمان!! نمردیم و دیدیم ارزش کاربردی یک سند تاریخی را چگونه تاویل میکنند! اگر می دانستم که بیست سال بعد، چنین قصد سواستفاده دارند، آنروز لال میشدم.
از جمع آنروز کنگره خواجه رشید که ۲۵ نفر بودیم، ده نفر درگذشته اند و سالی نیست که یکی دوتا از جمع ماها کم نشود و در چاپ جدید کتاب هایم، ویرایش نکرده و واژه مرحوم برایشان نگذارم! تا کی باشد و چه کسی هرگاه یادی از این پیرمرد فسیل شدهٔ کرمانی کرد، این کلمه مرحوم را جلو اسم ما بگذارد!
این زندگی حلال کسانی که همچو سرو
آزاد زیست کرده و، آزاد میروند
یکی قصه نغز دارم به یاد
که جایش در اینجا چه خوش اوفتاد
که تیمور ، با لشگر و بانگ کوس
زمانی که بگذشت از خاک توس
سر گور فردوسی نامدار
فرود آمد از باره راهوار
نگاهی بر آ ن گور پر نور کرد
به نخوت خطایی بر آن گور کرد
سخنور چنین گفته آورده بود
چو ایران به توران ظفر کرده بود
سر از خاک بردار و توران ببین
به کام دلیران ایران زمین
ولی چون که تیمور این بیت خواند
چنین پیش و پس، نام ها را کشاند
سر از خاک بر دار و ایران ببین
به کام دلیران توران زمین
سپس گفت، آرید شهنامه را
ببینم به فالی چه گوید مرا
ببینم چه شعری برای جواب
ز فردوسی آید به صدر کتاب
چو تیمور شهنامه را بر گشود
جواب اینچنین بر سر صفحه بود
چو شیران برفتند از این مرغزار
کند روبه لنگ اینجا شکار
سروده شادروان استاد رحیم معینى کرمانشاهى
عکس تزئینى است
آوردهاند که شخصی در راه حج در بّرّیه افتاد و تشنگی عظیم بر وی غالب شد . تا از دور، خیمهای خرد و کهن دید.آنجا رفت.کنیزکی دید. آواز داد آن شخص که ” من مهمانم. المراد!” و آنجا فرود آمد و نشست و و آب خواست. آبش دادند که خورد. آن آب از آتش گرمتر بود و از نمک شورتر.از لب تا کام ، تا آنجا که فرو رفت، همه را میسوخت.
این مرد، از غایت شفقت ، در نصیحت آن زن مشغول گشت و گفت: ” شما را بر من حق است، جهت این قدر آسایش که از شما یافتم. آنچه به شما گویم پاس دارید: اینک بغداد نزدیک است و کوفه و واسط و غیرها- از شهرهای بزرگ. اگر مبتلا باشید، نشسته نشسته و غلتان غلتان میتوانید خود را به آنجا رسانیدن – که آنجا آبهای شیرین خنک بسیار است.” و طعامهای گوناگون و حمامها و تنعمها و خوشیها و لذتهای آن شهرها برشمرد.
پس از مدتى شوهر زن بیامد…چند تایی از این موشان دشتی صید کرده بود. زن را فرمود که آن را پخت و چیزی از آن به مهمان دادند. مهمان چنان که بود، کور و کبود، از آن تناول کرد.
بعد از آن، نیمه شب، مهمان بیرون خیمه خفت. زن به شوهر میگوید که ” هیچ شنیدی که این مهمان چه وصفها و حکایتها کرد؟ ” قصه مهمان، تمام، بر شوهر بخواند. عرب گفت ” های، ای زن، مشنو از این چیزها!- که حسودان در عالم بسیارند. چون ببینند بعضی را که به آسایش و دولتی رسیدهاند، حسدها کنند و خواهند که ایشان را از آنجا آواره کنند و از آن دولت محروم کنند