مولا ، سگِ آستان نمی خواهد مَرد !

باشد که در دم سرد تاجرپیشگان مرثیه خوان کارگر افتد

 image

 

۱
چون خونِ خدا ، بیا مسلمان باشیم
یا حداقل ، شبیه سلمان باشیم
مولا ، سگ آستان نمی خواهد مَرد !
او کرده قیام ، تا که ” انسان ” باشیم
۲
من خون خدا ، شکوه بسم اللهم
گوینده ی « لا اِلهَ اِلا اللهَم »
درسینه اگر محبت من داری
ارباب مخوان مرا ، که عبداللهم
۳
گفتی به من ارباب ! خطا گفتی تو
شرمنده شدم ز دوست ، تا گفتی تو
من بنده ام و مقام من جز این نیست
شرک است به بنده ای « خدا » گفتی تو
۴
غافل تو ز لا اله الا اللهی
هرگز به حریم « او » نداری راهی
در وادی شرک می روی ، گمراهی
در عشق ، اگر شدی حسین اللهی
۵
وقتی که حسین را تو ” سین ” می خوانی !
در تعزیه ، روضه ی حزین می خوانی
یعنی که حماسه را غلط می فهمی
وقتی که ز کوه اینچنین می خوانی
۶
ای مرثیه خوان ! گزافه گفتن کفرست
با لهجه ی دین ، خرافه گفتن کفرست
اسلام دو نور عترت و قرآن است
جز این ، سخنی اضافه گفتن کفرست
۷
با کرب و بلا ، سراب می بافی تو
یک پرسش بی جواب می بافی تو
مفهوم حسین را نمی فهمی ، حیف
با خون حسین ، آب می بافی تو !
۸
ای مرثیه خوان ! ز چشم و ابرو بگذر
از خال لب و کمند گیسو بگذر
این مرد بزک کرده ! ابوفاضل نیست
تکبیر بگو ! از این هیاهو بگذر
۹
غافل ز کرامت مُحرّم هستیم
دلداده ی بزم سوگ و ماتم هستیم
با خنجر جهل ، سر بُریدیم از عشق
ما ابن زیاد و ابن مُلجم هستیم !
۱۰
ای مرثیه خوان ! ز های و هو می گویی
از رأس بریده و گلو می گویی
از داغ اسارت و تنور و گودال
پس کی ز حسین ُسرخ رو می گویی ؟!
۱۱
ای مرثیه خوان ! ز نور جانت خالی ست
از پرتو معرفت ، جهانت خالی ست
این روضه نمی دهد به ما حالی چون :
از عشق و حماسه ، داستانت خالی ست
۱۲
در مرثیه ات ، حسین تنها « سین » ست !
در کرب و بلا ، شکسته ای غمگین ست
تو تاجر گریه ای و جای شک نیست
از تلخی سوگ ، کام تو شیرین ست !
۱۳
این روضه وضو ندارد و زیبا نیست
دنیا زده است ، شیعه ی مولا نیست
این « سین » که تو خوانده ای ، به قرآن سوگند !
در سوره ی سرخ ظهر عاشورا نیست
۱۴
ای مرثیه خوان ! نگاه تو زیبا نیست
چون روح تو ، از تبار عاشورا نیست
گفتی سبب قیام دریا ، آب است !
این روضه ، شناسنامه دریا نیست
۱۵
ای مرثیه خوان ! روضه غفلت کافیست
با ذکر خرافه ، کسب شهرت کافیست
از خون خدا ، برادر من ! شرمی
با سکه ی کربلا ، تجارت کافیست
۱۶
ای مرثیه خوان ! روح تو نورانی نیست
آیینه در این روضه که می خوانی نیست
بر روی حماسه می زنی سیلی تو
با دست خرافه ، این مسلمانی نیست !
۱۷
ای مرثیه خوان ! کرب و بلا ماتم نیست
میراث حسین ، درد و داغ و غم نیست
جان مایه ی نهضت حسینی این ست :
” هر کس که به ظلم تن دهد ، آدم نیست ”
۱۸
ای مرثیه خوان ! زبان عاشورا باش
هم قبله ی کاروان عاشورا باش
با لهجه ی سرخ عشق ، همچون زینب
بر خیز و حماسه خوان عاشورا باش

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.